خندیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). بخنده درآوردن. خندانیدن: گر بماه دی در باغ شود خندان گل بخنداند در باغ دی و بهمن. فرخی. و آن را که ازو همی بخندیدی فردا ز تو بیگمان بخنداند. ناصرخسرو
خندیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). بخنده درآوردن. خندانیدن: گر بماه دی در باغ شود خندان گل بخنداند در باغ دی و بهمن. فرخی. و آن را که ازو همی بخندیدی فردا ز تو بیگمان بخنداند. ناصرخسرو