- خمیل
- خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک
معنی خمیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باطل و بیهوده
رفتن شتابان
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
شیر ترش
خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
خمیده، کج
بار بر سر یا به پشت، پسر خوانده سر راهی، بیگانه، خس بر آب، پایبندان (ضامن)، زه، ابر پر باران
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
فرومایه
دوست خالص
صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است
ممدوح، گران روح
بزغاله بریان بریانی، شیر خیکی
باریک میان
برجیس شید (پنجشنبه)، پنج کوهه سپاهی را گویند که پنج گروهان دارد. پنجشنبه، لشکر (چه شامل پنج فرقه است)، جمع اخمسا واخمسه
آرد آمیخته شده با آب و بر آمده و ترش شده جهت ساختن نان
فربه، جسیم، کلان، سمین
گمنام و بیقدر گردیدن
تبختر در رفتار
فرسوده، جامه کهنه، ته آب در تالاب
گمنام شدن، بی نام ونشان شدن، گمنامی
زیبا، خوشگل، کنایه از شایسته، خوب، نیکو
لقب ابراهیم پیامبر، دوست مهربان و یکدل، دوست صادق
پنجشنبه، لشکر و سپاه که مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه باشد
آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانند گندم یا جو، هر مادۀ نرم و شکل پذیر مثلاً خمیر بازی، خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
خشک
پنهانکار، بزغاله، زیغ (بوریا)، لایاب گلاب، خارکویک (نخل)، گردنبند، نان پهن، تیر خونین
گیاه انبوه، پوست خوابانده پیش از پیرایش
کاهیده کامل - و - پاژ نام یکی از پیروان علی (ع) - و - نام ازبایی (دعا) است
پنداشته شده و خیال کرده شده