فاژه. دهن دره. دهان دره. باسک. پاسک. آسا. تثاوب. خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک. خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف) : وداع غنچه دل را نیست جز تعلیم مخموری گرفت از رفتن دل ساغر خمیازه آغوشم. میرزا بیدل (از آنندراج). ای در غم خال تو دو عالم هندو صحراگرد خیال چشمت آهو مخمور گرفتاری گیسوی ترا خمیازه دهد چو شانه از هر بن مو. میرزا بیدل (از آنندراج). آغوش ز خمیازۀ زخم تو ببندم گر بخیه خورد چاک دل از موی میانت. قاسم مشهدی (از آنندراج). چند از حسرت دیدار تو خمیازه کشم دیده ای کو که بروی تو نظر تازه کنم. علی خراسانی (از آنندراج). زند فریاد ناوک در هوای شصت صاف او کمان خمیازۀ حسرت کشد بر زور بازویش. معز فطرات (از آنندراج). زاهد بیا بباغ اگر می نمیکشی خمیازه ای بر آب و علف میتوان کشید. اشرف (از آنندراج). شیشه های فلک از باده تهی گردیده ست کنم ازجرعۀ خورد چارۀ خمیازۀ صبح. ظهوری (از آنندراج). قربانیان مسلخ شوق شهادتیم خمیازه بر توجه قصاب می کشم. طالب آملی (از آنندراج). دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش نمک میریزد و خمیازه بر خمیازه میریزد. طالب آملی (از آنندراج). گل خمیازۀما رنگین است چشم بر لاله عذاری داریم. صائب (از آنندراج). مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی صد خم می داری و حسرت بمینا می کشی. صائب (ازآنندراج). چون گل از خمیازۀ آغوش میریزد بهم هر که آن سرو خرامان را تماشا می کند. صائب (از آنندراج). خمیازۀ گل وقت سحر بی سببی نیست غفلت نکنم در خم آن طرف کلاه است. صائب (از آنندراج). - امثال: خمیازه خمیازه آرد: مگو پوچ تا نشنوی حرف پوچ که خمیازه خمیازه می آورد. صائب
فاژه. دهن دره. دهان دره. باسک. پاسک. آسا. تثاوب. خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک. خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف) : وداع غنچه دل را نیست جز تعلیم مخموری گرفت از رفتن دل ساغر خمیازه آغوشم. میرزا بیدل (از آنندراج). ای در غم خال تو دو عالم هندو صحراگرد خیال چشمت آهو مخمور گرفتاری گیسوی ترا خمیازه دهد چو شانه از هر بن مو. میرزا بیدل (از آنندراج). آغوش ز خمیازۀ زخم تو ببندم گر بخیه خورد چاک دل از موی میانت. قاسم مشهدی (از آنندراج). چند از حسرت دیدار تو خمیازه کشم دیده ای کو که بروی تو نظر تازه کنم. علی خراسانی (از آنندراج). زند فریاد ناوک در هوای شصت صاف او کمان خمیازۀ حسرت کشد بر زور بازویش. معز فطرات (از آنندراج). زاهد بیا بباغ اگر می نمیکشی خمیازه ای بر آب و علف میتوان کشید. اشرف (از آنندراج). شیشه های فلک از باده تهی گردیده ست کنم ازجرعۀ خورد چارۀ خمیازۀ صبح. ظهوری (از آنندراج). قربانیان مسلخ شوق شهادتیم خمیازه بر توجه قصاب می کشم. طالب آملی (از آنندراج). دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش نمک میریزد و خمیازه بر خمیازه میریزد. طالب آملی (از آنندراج). گل خمیازۀما رنگین است چشم بر لاله عذاری داریم. صائب (از آنندراج). مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی صد خم می داری و حسرت بمینا می کشی. صائب (ازآنندراج). چون گل از خمیازۀ آغوش میریزد بهم هر که آن سرو خرامان را تماشا می کند. صائب (از آنندراج). خمیازۀ گل وقت سحر بی سببی نیست غفلت نکنم در خم آن طرف کلاه است. صائب (از آنندراج). - امثال: خمیازه خمیازه آرد: مگو پوچ تا نشنوی حرف پوچ که خمیازه خمیازه می آورد. صائب
حالتی که به سبب خستگی، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصله کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
حالتی که به سبب خستگی، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصله کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
1ـ اگر خواب ببینید خمیازه می کشید، علامت آن است که بیهوده به جستجوی آسودگی و فراغت خاطر می گردید. 2ـ اگر خواب ببینید دیگران خمیازه می کشند، علامت آن است که دوستان خود را در وضعیتی فلاکت بار خواهید دید.
1ـ اگر خواب ببینید خمیازه می کشید، علامت آن است که بیهوده به جستجوی آسودگی و فراغت خاطر می گردید. 2ـ اگر خواب ببینید دیگران خمیازه می کشند، علامت آن است که دوستان خود را در وضعیتی فلاکت بار خواهید دید.