جدول جو
جدول جو

معنی خمسون - جستجوی لغت در جدول جو

خمسون
(خَ)
پنجاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خمسون
پنجاه
تصویری از خمسون
تصویر خمسون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمسین
تصویر خمسین
پنجاهه، در مسیحیت، روزۀ مسیحیان که پنجاه روز است و در طول آن غذای حیوانی نمی خورند، در یهودیت، عیدی هفت هفته بعد از عید فطیر (فصح یهود) به مناسبت نزول احکام ده گانه گرفته می شود، در مسیحیت، هفتمین یکشنبه بعد از عید فصح که به یاد نزول روح القدس جشن می گیرند، عید خمسین، بنطیقسطی
فرهنگ فارسی عمید
(خِ سُنْ)
شهر قدیمی است در شبه جزیره کریمه و به احتمال اقرب به یقین بجایگاه کنونی سباستاپل. مردمان این شهر از مهاجران یونان بودند که بعداً بتحت حمایت مهرداد ارمنی درآمده و سپس بدست رومی ها افتاده اند. رجوع به خرسونس شود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
نام ایالتی است بحدود زیر: جنوب بدریای سیاه، جنوب شرقی به کریمه، شرق به یکاترینوسلاو، شمال کیف و پودولیا، غرب به بسارابیا. مساحت آن 71284 کیلومتر مربع و جمعیت آن 2137836 تن. این سرزمین از نواحی حاصلخیز خاک روسیه است و محصولات آن بقولات و میوه و دام می باشد. از شهرهای مهم آن اودسا و نیکولایف است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
قصبه ای است بجنوب روسیه کنار دریای سیاه ورود خانه دنیپر با بیست وپنجهزار نفر جمعیت. این قصبه بسال 1788 میلادی تجدید بنا شده و به اسم شهر قدیم خرسون نامیده گردیده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
میکده. خمخانه. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پنجاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). در حالت نصبی و جری خمسین و در حالت رفعی خمسون است، اعتکاف پنجاه روزۀ ترسایان است که پنجاهه می نامند چنانکه چلۀ اماثل سنت و جماعت که چهل روز بود. (از شرفنامۀ منیری) :
بخمسین و بدنج و لیلهالفطر
بعیدالهیکل و صوم العذارا.
خاقانی (از شرفنامۀ منیری).
اربعین شان را ز خمسین نصاری دان مدد
طیلسان شان را ز زنار مجوسی ده نشان.
خاقانی.
- باد خمسین، نام باد جنوبی گرم که بمصروزد و از جنوب بشمال جهت وزش آن است و در هر سال بمدت پنجاه یا دو ماه است. (یادداشت بخط مؤلف).
- عید خمسین، عیدی است نصاری را پنجاه روز پس از فصح که روح القدس بر حواریون نازل شد و آن را بیونانی فنطاقسطه گویند. (یادداشت بخط مؤلف).
- ، عیدی است یهود را و آن روزی است که الواح بموسی از جانب خدای تعالی عطا شد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه است. محصول آن غلات و توتون و حبوبات می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رومی عابد. از نسل دان بن یعقوب، از کسانی که مردم مصر را به دین حضرت ابراهیم (ع) دعوت کرد. وی مردی صاحب قوت بود و کسی در آن عصر با وی به قوت بسنده نبود. چون مردم شهر دعوت او را اجابت نکردند، او با ایشان به جنگ پرداخت و سلاح او استخوان شتری بود و خداوند از آن استخوان طعام و شراب مهیا می کرد. اهل شهر به دستیاری زنش او را بند کردند، ولی خدا او را خلاص داد و بر دشمنان پیروز گردانید. (از تاریخ گزیده ص 66و 79). رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود
لغت نامه دهخدا
پنجاه، پنجاهه پنجاه، مدت اعتکاف مسیحیان که پنجاه روز بکشد (نظیر چله مسلمانان) پنجاهه
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی هموار در هلیشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
زمستان
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابگاه، جای خواب روباز حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی