- خمد
- فروکش، بیهوشی
معنی خمد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای پیچ و خم
ستایش
آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت
پنج یک
عقل، شعور
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
یخ، برف یخ، برف
ستایش و شکر
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم
مرده، آرمیده، فرونشسته خاموش ساکت آرمیده، بی حرکت بی جنبش
زغن
میوه پلاسیده درمانده
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
دوام، بقا، همیشگی
پنج یک، یک پنجم
شراب، آب انگور که مسکر است
بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی
خوی طبیعت
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
کجی انحنا اعوجاج
فرو نشستن، آتش، سرد شدن
بد بویی گندیدگی
ریشه و پرز
دف و دایره کوچکی که چنبرآن از برنج یا روی باشد
تنگان، دزد، گرگ
تلخ، دار بی خار، میوه روفان
باریکیدن: از گرسنگی تکیدن
خراشیدگی، پوست رفتگی خاموش، ساکت، صامت
غله سبز که هنوز نرسیده قصیل
همیشه
پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند
ساکت، خاموش، بی حرکت
خم، ظرف سفالی بزرگ، خنب