- خمان
- کمان تیر اندازی مردم پست و فرومایه
معنی خمان - جستجوی لغت در جدول جو
- خمان
- خماندن، خم کردن، خم دادن، کج کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیزه سست خاکروبه، خاک کناد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
شک، ظن، حدس، خیال، شبهه، تردید
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
زنهار، پناه
زمان
هلال، قوس، منحنی
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
روزگار، وقت، هنگام
هشت هشتگان هشت ثمانیه
مروارید، لولو
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
گمنام، بی قدر
عمل ختنه کننده
جمع خد، دیم ها رخساره ها
جمع خشن، درشت ها
خزنده، خزیدن یعنی به آهستگی بجبیی در رفتن
مطیع و فرمانبردار و رام
دشمنان، عدوها
بزرگان
فرومایگان
به جای خلال:، جمع خلیل، یاران جمع خلیل دوستان
نوعی سنگ سخت و تیزه مایل بسرخی حجر حدیدی صندل جدیدی
دوست خالص
خمیدگی، جنبش، لنگی ستور
کبابی بریانپز
پنج پنج
می زده، شراب زده، مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند جماعت مردم و انبوهی آنها