جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خمان

خمان

خمان
فرومایه از مردمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). یقال: هو من خُمّان، متاع ردی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خُمّان
لغت نامه دهخدا

خمان

خمان
فرومایه از مردمان. یقال: هو من خمان الناس، ای من رذائلهم. خِمّان، متاع ردی. خِمّان، درخت بکارنیامدنی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). خِمّان
لغت نامه دهخدا

خمان

خمان
گیاهی است دارویی دارای دو قسم: صغیر و کبیر. قسم صغیر را آقطی گویند. (ناظم الاطباء). لغت نبطی است وبه یونانی آقطی نامند. نباتی است صغیر و کبیر. کبیرآن شبیه به درخت است و شاخهای او مایل بسفیدی شبیه به نی و مستدیر و برگش مثل برگ گردکان و از آن کوچکتر و ثقیل الرائحه و در هر شاخی از سه عدد تا پنج عدد و بر هر شاخی قبه ای و گلش سفید و ثمرش شبیه به حبهالخضراء و بنفش مایل به سیاهی و در شکل مانند خوشۀ محلل و... خمان صغیر شبیه به گیاه و ساقش مربع و پرگره و برگش شبیه به برگ بادام.... از هر گرهی ثمری ظاهر. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به اختیارات بدیعی شود. در برهان قاطع آمده: در عربی دوایی است و آن دو نوع می باشد: کوچک و بزرگ. کوچک را به یونانی خامأاقطی خوانند و آن درخت بل است و بل میوه ای است در هندوستان و بزرگ آن را سنبوقه گویند، مجفف و محلل باشد
لغت نامه دهخدا

خمان

خمان
نیزۀ سست. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

زمان

زمان
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
زمان
فرهنگ نامهای ایرانی