دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجۀ بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچۀ عربی بافت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و در آنجا تپه ای بنام خماسی وجود دارد که از آثار قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجۀ بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچۀ عربی بافت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و در آنجا تپه ای بنام خماسی وجود دارد که از آثار قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پنجی. آنچه پنج واحد از یک چیز دارد. - غلام خماسی، کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام. (منتهی الارب). - کلمه خماسی، کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را گاهی ’خماسی’ بصورت مفرد نیز می گویند.
پنجی. آنچه پنج واحد از یک چیز دارد. - غلام خماسی، کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام. (منتهی الارب). - کلمه خماسی، کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را گاهی ’خماسی’ بصورت مفرد نیز می گویند.
کسی که به اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را، (آنندراج)، رجل ٌ ماس، مردی که به پند و اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را، (منتهی الارب ذیل مسی) (ناظم الاطباء)، مردی که به پند کسی توجه نکند، (از اقرب الموارد)، و رجوع به ماس شود
کسی که به اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را، (آنندراج)، رجل ٌ ماس، مردی که به پند و اندرز احدی التفات نکند و نشنود آن را، (منتهی الارب ذیل مسی) (ناظم الاطباء)، مردی که به پند کسی توجه نکند، (از اقرب الموارد)، و رجوع به ماس شود
ابومنصور احمد بن محمود بن اسحاق مقری شماسی. او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
ابومنصور احمد بن محمود بن اسحاق مقری شماسی. او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب)
به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی) کمی. قلت. مقابل بسیاری. (فرهنگ فارسی معین). درتداول عامه بخصوص زنان، نقص. نقیصه. نقصان. قلت. کمی. کمبود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند، نه بفزاید. سراج الدین راجی (از آنندراج). چون عیسی به خانه اندررفت شاگردان از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم این دیو (از کودک مصروع) بدر کردن ؟ گفت بدیشان از برای کماسی ایمان شما. (ترجمه دیاتسارون ص 138) .دست می نهاد بر رنجوران و خوش می شدند و از کماسی ایمان ایشان در عجب ماند. (ترجمه دیاتسارون ص 192) نکوهش کرد کماسی ایمان ایشان را. (ترجمه دیاتسارون ص 370). - کماسی داشتن یا نداشتن، نقیصه داشتن یا نداشتن: از اسباب خانه چه کماسی دارد؟ در حسن کماسی ندارد. باز هم کماسی داری ؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی) کمی. قلت. مقابل بسیاری. (فرهنگ فارسی معین). درتداول عامه بخصوص زنان، نقص. نقیصه. نقصان. قلت. کمی. کمبود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند، نه بفزاید. سراج الدین راجی (از آنندراج). چون عیسی به خانه اندررفت شاگردان از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم این دیو (از کودک مصروع) بدر کردن ؟ گفت بدیشان از برای کماسی ایمان شما. (ترجمه دیاتسارون ص 138) .دست می نهاد بر رنجوران و خوش می شدند و از کماسی ایمان ایشان در عجب ماند. (ترجمه دیاتسارون ص 192) نکوهش کرد کماسی ایمان ایشان را. (ترجمه دیاتسارون ص 370). - کماسی داشتن یا نداشتن، نقیصه داشتن یا نداشتن: از اسباب خانه چه کماسی دارد؟ در حسن کماسی ندارد. باز هم کماسی داری ؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی است از دهستان نسربالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 208 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر قند و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نسربالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 208 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر قند و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)