جدول جو
جدول جو

معنی خمارآلود - جستجوی لغت در جدول جو

خمارآلود
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
تصویری از خمارآلود
تصویر خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید
خمارآلود(خُ)
چشم مخمور که حالت خماری از آن هویدا باشد. (ناظم الاطباء) ، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خمارآلود
خمار زده مخمور (چشم و جز آن)
تصویری از خمارآلود
تصویر خمارآلود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غبارآلود
تصویر غبارآلود
آلوده به غبار، آلوده به گرد و خاک، گردآلود
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
دهی است مرکز دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، دارای 396 تن سکنه، آب آن از رود خانه محلی است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. این دهکده دبستان و نمایندۀ آمار و ادارۀ مرزبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است. (از ناظم الاطباء). خمارآلوده:
کرشمه کردنی بر دل عنان زن
خمارآلوده چشمی کاروان زن.
نظامی.
، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف). خمارآلود:
دل عاشق به پیغامی بسازه
خمارآلوده با جامی بسازه
مرا کیفیت چشم تو کافی است
قناعت گر به بادامی بسازه.
باباطاعر عریان
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ / دِ)
غبارآلوده. آلوده به غبار. گردناک. دارای غبار: مغبر. اغبر. غبراء. مقتم:
شده شیرین در آن راه از بس اندوه
غبارآلود چندین بیشه و کوه.
نظامی.
قدم گرچه غبارآلود دارم
به دیدار تو دل خشنود دارم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. دارای 275 تن سکنه. آب آن از قنات و فاضل آب رود خانه کرج. محصول آن غلات و چغندرقند و شغل اهالی زراعت و راه مالرو و از طریق قنبرآباد ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بهارآلوده. زیبا. (فرهنگ فارسی معین). لطیف:
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم میدهد روی بهارآلود تو.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمار آلود
تصویر خمار آلود
ناویده
فرهنگ لغت هوشیار
اغبر، خاک آلود، گردآلود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت خمار، خمارآلود، خمارزده، شراب زده، مخمور، می زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خمارزدگی، مخموری، می زدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
مشبّعٌ بالبخار
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
Steamy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
brumeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
湿気のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
بخاری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
বাষ্পযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
mvuke
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
buharlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
증기 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
парящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
dampfig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
भापदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
beruap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
มีไอน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
dampig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
vaporoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
umido
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
vaporoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
蒸汽腾腾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
parujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
паруючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بخارآلود
تصویر بخارآلود
מאוד חמים
دیکشنری فارسی به عبری