جدول جو
جدول جو

معنی غبارآلود

غبارآلود
آلوده به غبار، آلوده به گرد و خاک، گردآلود
تصویری از غبارآلود
تصویر غبارآلود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غبارآلود

غبارآلود

غبارآلود
غبارآلوده. آلوده به غبار. گردناک. دارای غبار: مُغبر. اغبر. غبراء. مقتم:
شده شیرین در آن راه از بس اندوه
غبارآلود چندین بیشه و کوه.
نظامی.
قدم گرچه غبارآلود دارم
به دیدار تو دل خشنود دارم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

خمارآلود

خمارآلود
خُمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید

غبار آلوده

غبار آلوده
گرد آلوده ورتیک مزگه آنچه که بگرد و غبار آلوده است گردناک اغبر
غبار آلوده
فرهنگ لغت هوشیار