معنی خماجین - جستجوی لغت در جدول جو

خماجین

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خماهنی — تصویر خماهنی

به رنگ خماهن، تیره، برای مثال پیروزۀ چرخ را ز آهم / جز رنگ خماهنی نیابی (خاقانی - ۶۹۳)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خراطین — تصویر خراطین

جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خواقین — تصویر خواقین

خاقان ها، لقب پادشاهان چین و ترکستان، شاهنشاهان، جمع خاقان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خراتین — تصویر خراتین

خراطین، جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خورجین — تصویر خورجین

ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خمانیدن — تصویر خمانیدن

خماندن، خم کردن، خم دادن، کج کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ثمانین — تصویر ثمانین

هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خماندن — تصویر خماندن

خم کردن، خم دادن، کج کردن، برای مثال خماند شما را همان روزگار / نماند خمانیده هم پایدار (فردوسی۱/۱۱۳)

فرهنگ فارسی عمید

(کُ)

دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 257 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)

لغت نامه دهخدا

(خُ مَ)

دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. دارای 491 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. از صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

تصویری از خماندن — تصویر خماندن

کج کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خماهان — تصویر خماهان

نوعی سنگ سخت و تیزه مایل بسرخی حجر حدیدی صندل جدیدی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ثمانین — تصویر ثمانین

هشتاد ثمانون

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خراتین — تصویر خراتین

نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض

فرهنگ لغت هوشیار

جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خرامین — تصویر خرامین

علفزار، چراگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خراطین — تصویر خراطین

نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خدابین — تصویر خدابین

آنکه در اعمال و رفتار خود متوجه خدا باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سماطین — تصویر سماطین

دو رویه، دو رسته، سفره

فرهنگ لغت هوشیار

خم کردن، کج گردانیدن، تقلید کردن، گفتگو و حرکات و سکنات مردم بطریق مسخرگی، تقلید از حرکات و اقوال

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تماتین — تصویر تماتین

جمع تمتان تمتین، رشته های تاژ (خیمه) رسن های چادر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خورجین — تصویر خورجین

دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان

فرهنگ لغت هوشیار

جمع خاتون، تازی از ترکی بانوان، زنان پرده نشین، زنان بزرگ، بانوان امرا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خواجیم — تصویر خواجیم

خواجه برگ سرور

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خواقین — تصویر خواقین

جمع خاقان، از ریشه ترکی شاهنشاهان جمع خاقان خاقانان پادشاهان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سماکین — تصویر سماکین

جمع سماک ماهی فروشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ثمانین — تصویر ثمانین

((ثَ))

هشتاد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خرامین — تصویر خرامین

((خَ))

نوعی علف

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خراطین — تصویر خراطین

((خَ))

کرمی دراز و سرخ رنگ که در جاهای نمناک و مرطوب بوجود می آید

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خورجین — تصویر خورجین

((خُ))

کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خواتین — تصویر خواتین

((خَ))

جمع خاتون، زنان بزرگ

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خماهان — تصویر خماهان

((خُ))

نوعی سنگ آهن به رنگ تیره که ساییده آن را برای درمان جرب به کار می بردند، خماهن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خمانیدن — تصویر خمانیدن

((خَ دَ))

خم کردن، کج گردانیدن، خماندن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خماندن — تصویر خماندن

((خَ دَ))

خم کردن، کج گردانیدن، خمانیدن

فرهنگ فارسی معین