- خلیه
- زن بری از عیب، زن فارغ، کشتی بزرگ، کندو
معنی خلیه - جستجوی لغت در جدول جو
- خلیه
- کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، شانه، نخاریب النحل
- خلیه ((خَ یِّ))
- کندوی عسل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهی سازی، تهی کردن
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
خالی کردن، تهی ساختن، رها کردن، واگذاشتن
Evacuation
эвакуация
Evakuierung
евакуація
ewakuacja
evacuação
evacuazione
evacuación
évacuation
evacuatie
การอพยพ
evakuasi
إجلاءٌ
निकासी
פינוי
tahliye
uokoaji
উদ্ধার
تخلیہ
همگی، همه
رنج، مصیبت
سرگشته زن
پادشاه تازی، جانشین
آبکند، کنداب، آبگیر