کشتی بزرگ، کشتی که بدون راندن ملاحان روان باشد، کشتی که تابع وی زورق خرد بود، خانه زنبور که در وی عسل نهد، خم مانندی از گل یا چوب درون تهی برای عسل نهادن زنبوران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خلایا: عرض الخلیه، پهنخانه. (یادداشت مؤلف) ، اسفل درخت که به خم ماند، ناقۀ گذاشته شده برای دوشیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ماده شتری که بچۀ خود را رها کرده و به بچۀ ناقۀ دیگری مایل باشد. (مرصع) سرکه با. سکبا. (یادداشت بخط مؤلف)
کشتی بزرگ، کشتی که بدون راندن ملاحان روان باشد، کشتی که تابع وی زورق خرد بود، خانه زنبور که در وی عسل نهد، خم مانندی از گل یا چوب درون تهی برای عسل نهادن زنبوران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خلایا: عرض الخلیه، پهنخانه. (یادداشت مؤلف) ، اسفل درخت که به خم ماند، ناقۀ گذاشته شده برای دوشیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ماده شتری که بچۀ خود را رها کرده و به بچۀ ناقۀ دیگری مایل باشد. (مرصع) سرکه با. سِکبا. (یادداشت بخط مؤلف)
گذاشتن کار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دست بداشتن و راه وادادن. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رها کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن اسیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فرید و وحید قراردادن چیزی را، ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن، تخلیۀ فروشنده بین مشتری و جنس را، یعنی تسلیم کردن جنس به او، ترک کردن کسی، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما، ترکهما مجتمعین. (اقرب الموارد) (المنجد) : و خلینا بین الشیخین. (حریری، از اقرب الموارد) ، خالی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فارغ شدن و خالی شدن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تخلیۀ مکان، گذشتن از آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تخلیۀ شکم،کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن. (ناظم الاطباء) ، مردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
گذاشتن کار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، دست بداشتن و راه وادادن. (تاج المصادر بیهقی). رها کردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رها کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن اسیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فرید و وحید قراردادن چیزی را، ترک کردن کسی و متعرض وی نشدن، تخلیۀ فروشنده بین مشتری و جنس را، یعنی تسلیم کردن جنس به او، ترک کردن کسی، دو تن را که با یکدیگرند. خلی بینهما، ترکهما مجتمعین. (اقرب الموارد) (المنجد) : و خلینا بین الشیخین. (حریری، از اقرب الموارد) ، خالی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، فارغ شدن و خالی شدن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تخلیۀ مکان، گذشتن از آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تخلیۀ شکم،کار کردن شکم و خالی شدن و تهی گشتن آن. (ناظم الاطباء) ، مردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید