آتش گون و بته که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صله. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
آتش گَوَن و بُتَه که پس از پختن نان در تنور نانوایی و غیره ماند و فقراء از آن آتش برایگان برای خود برگیرند گرم داشتن کرسی یا خانه را. صَلَه. صابی. خاکستر گرم با خرده های آتش. (از یادداشت بخط مؤلف)
عادت کرده. (آنندراج). خوگیر. معتاد. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او ملازمتر و اندر او اثر کننده تر و تن او... و به آن خوکرده تر از هوا نیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آن پروردۀ نبوت و آن خو کردۀ فتوت... آن سبق برده بصاحب صدری صدر سنت حسن بصری. (تذکره الاولیاء عطار). احمد گفت چنین است که تو می گویی اما میترسم که اگر او را ببینم خوکردۀ لطف او شوم بعداز آن طاقت فراق او ندارم. (تذکره الاولیاء عطار). سخت است پس از جاه تحکم بردن خوکرده بناز جور مردم بردن. سعدی
عادت کرده. (آنندراج). خوگیر. معتاد. (یادداشت بخط مؤلف) : و با او ملازمتر و اندر او اثر کننده تر و تن او... و به آن خوکرده تر از هوا نیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آن پروردۀ نبوت و آن خو کردۀ فتوت... آن سبق برده بصاحب صدری صدر سنت حسن بصری. (تذکره الاولیاء عطار). احمد گفت چنین است که تو می گویی اما میترسم که اگر او را ببینم خوکردۀ لطف او شوم بعداز آن طاقت فراق او ندارم. (تذکره الاولیاء عطار). سخت است پس از جاه تحکم بردن خوکرده بناز جور مردم بردن. سعدی
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 101 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر، کنجد و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 101 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر، کنجد و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)