محل انزوا. (ناظم الاطباء) : یک شبی مجنون بخلوتگاه ناز با خدای خویشتن می کرد راز. (منسوب به مولوی). ز خلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل. سعدی. ، شبستان. (ناظم الاطباء) : درون بردندش از در شادمانه بخلوتگاه آن شمع زمانه. نظامی. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : ملک روزی بخلوتگاه بنشست نشاند آن لعبتان را نیز بر دست. نظامی
محل انزوا. (ناظم الاطباء) : یک شبی مجنون بخلوتگاه ناز با خدای خویشتن می کرد راز. (منسوب به مولوی). ز خلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل. سعدی. ، شبستان. (ناظم الاطباء) : درون بردندش از در شادمانه بخلوتگاه آن شمع زمانه. نظامی. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : ملک روزی بخلوتگاه بنشست نشاند آن لعبتان را نیز بر دست. نظامی
جایگاه سعادت و خوشی. بارگاه. دولت سرا. سعادتگاه. (از یادداشت مؤلف). دولت گاه: زان است که مرز رود راور دولت کده ای است شادی آور. خاقانی. و رجوع به دولت خانه و دولت سرا شود
جایگاه سعادت و خوشی. بارگاه. دولت سرا. سعادتگاه. (از یادداشت مؤلف). دولت گاه: زان است که مرز رود راور دولت کده ای است شادی آور. خاقانی. و رجوع به دولت خانه و دولت سرا شود
نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند
نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است. (یادداشت بخط مؤلف). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند
محل خلوت. محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه: چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای. نظامی. کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافتی. نظامی. زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای. حافظ. درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی. حافظ. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : چو لختی سخن گفت از آن در که بود به خلوتگه خویش رغبت نمود. نظامی. چو خلوتگهش آنچنان ساختند از او زحمت خویش پرداختند. نظامی. به خلوتگه خسروش تاختند ز نظارگان پرده پرداختند. نظامی. ، جای تنهایی. جایی که غیر را در آن راه نیست. (یادداشت بخط مؤلف). - خلوتگه خورشید، آسمان چهارم. فلک چهارم. بدانجهت که گویند عیسی را بچرخ چهارم بردند. - ، کنایه از عالیترین مقام تقرب: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ. - خلوتگه عرش، کنایه از پیشگاه احدیت است: پرواز پری گرفت پایت خلوتگه عرش گشت جایت. نظامی
محل خلوت. محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه: چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای. نظامی. کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافتی. نظامی. زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای. حافظ. درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی. حافظ. ، محل آسایش. (ناظم الاطباء) : چو لختی سخن گفت از آن در که بود به خلوتگه خویش رغبت نمود. نظامی. چو خلوتگهش آنچنان ساختند از او زحمت خویش پرداختند. نظامی. به خلوتگه خسروش تاختند ز نظارگان پرده پرداختند. نظامی. ، جای تنهایی. جایی که غیر را در آن راه نیست. (یادداشت بخط مؤلف). - خلوتگه خورشید، آسمان چهارم. فلک چهارم. بدانجهت که گویند عیسی را بچرخ چهارم بردند. - ، کنایه از عالیترین مقام تقرب: کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. حافظ. - خلوتگه عرش، کنایه از پیشگاه احدیت است: پرواز پری گرفت پایت خلوتگه عرش گشت جایت. نظامی
جای آسایش، اطاق مخصوص، اطاق زن شبستان، نمازخانه، مقام کمال ولایت که اتحاد محب و محبوب و عاشق و معشوق و نبی و ولی است. یا خلوتخانه قرب. مقام قرب حضرت ربوبی
جای آسایش، اطاق مخصوص، اطاق زن شبستان، نمازخانه، مقام کمال ولایت که اتحاد محب و محبوب و عاشق و معشوق و نبی و ولی است. یا خلوتخانه قرب. مقام قرب حضرت ربوبی