جدول جو
جدول جو

معنی خلوتخانه - جستجوی لغت در جدول جو

خلوتخانه
(خَلْ وَ نَ / نِ)
نمازخانه. (ناظم الاطباء). محل عبادت و عزلت از خلق. جائی که در آن عزلت گیرند برای عبادت:
خیز خاقانی ز کنج فقر خلوتخانه ساز
کز چنین گنجی توان اندوخت گنج شایگان.
خاقانی.
بایزید بسطامی شبی در خلوت خانه مکاشفات کمند رابر کنگرۀ کبریای او درانداخت. (مجالس سعدی - مجلس 3). کیخسرو در خلوتخانه ای که از برای عبادت و طاعت جهت او ساخته بود بنشست. (تاریخ قم) ، اوطاق زن، اطاق مخصوص. (ناظم الاطباء) ، محل خالی از اغیار. محل متعلق به خویشان و محرمان که دیگران و نامحرمان را حق ورود بدان نیست:
بعذری کآن قبول افتاد در راه
برون آمد ز خلوت خانه شاه.
نظامی.
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانه ای ماند که اندر بوستانستی.
سعدی (بدایع چ مصفا ص 577).
رجوع به خلوت شود
لغت نامه دهخدا
خلوتخانه
شبستان، اندرونی، نماز خانه، گوشه تنهایی آبشتگاه، جای آسایش، اطاق مخصوص، اطاق زن شبستان، نمازخانه، مقام کمال ولایت که اتحاد محب و محبوب و عاشق و معشوق و نبی و ولی است. یا خلوتخانه قرب. مقام قرب حضرت ربوبی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلوت خانه
تصویر خلوت خانه
خانۀ خالی از اغیار که بیگانه در آن نباشد، در تصوف محل رازونیاز سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلوتگاه
تصویر خلوتگاه
جای خالی از بیگانه، خلوت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(لَ نَ / نِ)
پولادخانه. این کلمه محرف پلاتانه است که بمعنی چنار است و نام اسکله و قصبه ای است مرکز قضای آقچه آباد و این قضا در ولایت و سنجاق طرابزون واقع است، قصبۀ نامبرده در 17 هزارگزی غربی طرابزون واقع است و قریب 5000 تن سکنه و یک لنگرگاه مستحکم دارد. قرب قصبه قلعه ای قدیمی دیده میشود که از سنگ سفید بنا شده و بمناسبت همین دژ سفید نام قضا را آقچه آباد گذارده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ عَ نَ / نِ)
خانه ای که در آن خلاع مهیا و موجود دارند. (آنندراج). خانه ای که پادشاهان و بزرگان دارند و آن خلاع متعدد برای بخشش قرار داده اند
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
بیت الخلاء. (یادداشت بخط مؤلف). آب خانه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
جمع واژۀ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان:
خلوتیان هر کجا مجلس خاصی کنید
ترک ادب باشد ار دردسر آرد خمار.
خاقانی.
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم.
حافظ.
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع.
حافظ.
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
بتماشای تو آشوب قیامت برخاست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
محل انزوا. (ناظم الاطباء) :
یک شبی مجنون بخلوتگاه ناز
با خدای خویشتن می کرد راز.
(منسوب به مولوی).
ز خلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل.
سعدی.
، شبستان. (ناظم الاطباء) :
درون بردندش از در شادمانه
بخلوتگاه آن شمع زمانه.
نظامی.
، محل آسایش. (ناظم الاطباء) :
ملک روزی بخلوتگاه بنشست
نشاند آن لعبتان را نیز بر دست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 157 تن سکنه. آب آن از رود گدار و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولتخانه
تصویر دولتخانه
خانه دولت و اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوتگاه
تصویر خلوتگاه
جای خالی از بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوت خانه
تصویر خلوت خانه
((نِ))
جای آسایش، اطاق مخصوص، شبستان، نمازخانه
فرهنگ فارسی معین
شبستان، حرم، خلوتگاه، خلوتکده، خلوت سرا، اطاق مخصوص، نمازخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد