- خلل
- گشادگی میان دندانها ماند
معنی خلل - جستجوی لغت در جدول جو
- خلل
- خلّه ها، سوراخ ها، جمع واژۀ خلّه
خلل و فرج: سوراخ ها و گشادگی ها
- خلل
- کاهش، رخنه و تباهی در کار، گشادگی و رخنه، آسیب، صدمه، قصور، کوتاهی
- خلل ((خَ لَ))
- تباهی، فساد، پراکندگی، تفرق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معترض، مزاحم، مانع
درآمدن در میان مردم
در میان قوم شدن، درآمدن در میان مردم، در چیزی نفوذ کردن و رخنه پیدا کردن، چیزی از لای دندان درآوردن، خلال کردن دندان
رخنه ها و گشادی ها
آنچه قابل اختلال و تباهی و آشفتگی باشد
زبون و ضعیف و دیوانه
تباه آسیبدیده
هر چیزیکه قابل اختلال و تباهی باشد
سوراخ ها و گشادگی ها
قابل اختلال و تباهی، خراب شدنی
نمناکی، تری
جمع دلال، کرشمه ها
آفرینش، مردم، نو آوری
تهیگی، ونگی
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
امر عظیم، کار بزرگ
جمع حله، زیورها، جامه ها، برزک های (کتان) یمانی زیورها پیرایه ها، لباسهای نو جامه ها، بردهای یمانی
نقطه سیاه بر روی پوست بدن، دلجوی، دلربای، دل آرای، نیک اختر برادر مادر، دائی برادر مادر، دائی
پر گوشت، ستبر آگنده گوشتی
فریب دادن
کوتاه قد، کوتوله
فاسد گردانیدن، تباه نمودن، خراب کردن، زایل شدن عقل بر اثر غصه و حزن مجنون، دیوانه، سخت و تنگ مجنون، دیوانه، سخت و تنگ
شرم، حیا، شرمندگی
سخن بیهوده و زیاد
بد و ناپسند از هر چیز
مروارید
بریدن
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی