جدول جو
جدول جو

معنی خلط - جستجوی لغت در جدول جو

خلط
چرک
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ واژه فارسی سره
خلط
آمیختن، آمیزش متملق و آمیزنده بمردم
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ لغت هوشیار
خلط
ماده ای که از مجرای تنفس با سرفه دفع می شود، در طب قدیم هر یک از عناصر چهارگانۀ بدن (سودا، صفرا، بلغم و خون)
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ فارسی عمید
خلط
آمیختن و درهم کردن چیزی با چیز دیگر مثلاً خلط مبحث
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ فارسی عمید
خلط
((خَ))
آمیختن، درهم آمیختن، آمیزش، اختلاط
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ فارسی معین
خلط
((خِ))
آنچه با چیز دیگر آمیخته شده باشد، هر یک از سرشت های چهارگانه، خون، بلغم، سودا، صفرا، جمع اخلاط
تصویری از خلط
تصویر خلط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلطا
تصویر خلطا
جمع خلیط، آمیزندگان، آمیزگاران، آمیزشکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلطه
تصویر خلطه
((خُ طَ یا طِ))
آمیزش، معاشرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلطت
تصویر خلطت
معاشرت، آمیزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلط
تصویر مخلط
آمیزنده، برهم زننده،، دوبه هم زن
فرهنگ فارسی عمید
در آمیخته، به هم ریخته تباهیده در آمیزنده، تباهنده دو به هم زن آمیخته شده، فاسد شده. آمیخته کننده، فساد کننده تخلیط کننده دو بهم زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلط
تصویر مخلط
((مُ خَ لِّ))
آمیخته کننده، فساد کننده، تخلیط کننده، دو به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلطت خلطه
تصویر خلطت خلطه
هنبازی، آمیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلطاء
تصویر خلطاء
جمع خلیط آمیزگاران آمیزشکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلط کردن
تصویر خلط کردن
در هم کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط
تصویر غلط
غلت، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلق
تصویر خلق
آفرینش، مردم، نو آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلا
تصویر خلا
تهیگی، ونگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلط
تصویر حلط
غضب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالط
تصویر خالط
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاط
تصویر خاط
جادوگر افسونگر
فرهنگ لغت هوشیار
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطل
تصویر خطل
سخن بیهوده و زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطط
تصویر خطط
جمع خطه، پاره زمین ها، سرزمین ها جمع خطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرط
تصویر خرط
خراشش تراش چوب تراشیدن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاط
تصویر خلاط
آمیختگی، آمیزش نر و ماده در ستور، شوریدگی آمیزش کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلو
تصویر خلو
خالی، تنها، منفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلم
تصویر خلم
خشم، غضب و بمعنی یار و دوست هم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلل
تصویر خلل
گشادگی میان دندانها ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلق
تصویر خلق
آفریدن، ایجاد و احداث کردن مردمان، مردم خوی، طبع، نهاد، مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلف
تصویر خلف
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلع
تصویر خلع
طلاق دادن از طرف زن و بخشیدن کابین خود برگ آوردن، عزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلص
تصویر خلص
دوست، گزیده
فرهنگ لغت هوشیار