- خلط
- چرک
معنی خلط - جستجوی لغت در جدول جو
- خلط
- آمیختن، آمیزش متملق و آمیزنده بمردم
- خلط
- ماده ای که از مجرای تنفس با سرفه دفع می شود، در طب قدیم هر یک از عناصر چهارگانۀ بدن (سودا، صفرا، بلغم و خون)
- خلط
- آمیختن و درهم کردن چیزی با چیز دیگر مثلاً خلط مبحث
- خلط ((خَ))
- آمیختن، درهم آمیختن، آمیزش، اختلاط
- خلط ((خِ))
- آنچه با چیز دیگر آمیخته شده باشد، هر یک از سرشت های چهارگانه، خون، بلغم، سودا، صفرا، جمع اخلاط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خلیط، آمیزندگان، آمیزگاران، آمیزشکاران
معاشرت، آمیزش
آمیزنده، برهم زننده،، دوبه هم زن
در آمیخته، به هم ریخته تباهیده در آمیزنده، تباهنده دو به هم زن آمیخته شده، فاسد شده. آمیخته کننده، فساد کننده تخلیط کننده دو بهم زن
هنبازی، آمیختگی
جمع خلیط آمیزگاران آمیزشکاران
در هم کردن، آمیختن
غلت، نادرست
آفرینش، مردم، نو آوری
تهیگی، ونگی
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
غضب کردن
آمیزنده
جادوگر افسونگر
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
سخن بیهوده و زیاد
جمع خطه، پاره زمین ها، سرزمین ها جمع خطه
خراشش تراش چوب تراشیدن چوب
آمیختگی، آمیزش نر و ماده در ستور، شوریدگی آمیزش کردن با کسی
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
خالی، تنها، منفرد
خشم، غضب و بمعنی یار و دوست هم می باشد
گشادگی میان دندانها ماند
آفریدن، ایجاد و احداث کردن مردمان، مردم خوی، طبع، نهاد، مزاج
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
طلاق دادن از طرف زن و بخشیدن کابین خود برگ آوردن، عزل کردن
دوست، گزیده