جدول جو
جدول جو

معنی خلخالی - جستجوی لغت در جدول جو

خلخالی
(خَ)
منسوب به خلخال. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلخال
تصویر خلخال
حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پاورنجن، پااورنجن، پارنجن
فرهنگ فارسی عمید
حشره ای خاکی رنگ و کوچک با پاهای کوتاه که در جاهای نمناک زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(خَلْ لُ)
منسوب به خلخ. کنایه از صورت:
سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
باریک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). یقال: ثوب خلخال، جامۀ باریک
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پای برنجن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). پای آورنجن. پای ورنجن. حجل. حجل. (یادداشت بخط مؤلف). حلقه ای را گویند از طلا و نقره و امثال آن که در پای کنند. (برهان قاطع). ج، خلاخل، خلاخیل. (مهذب الاسماء) :
وین بدان گوید باری من ازین زر کنمی
ماهرویان را از گوهر خلخال و سوار.
فرخی.
تن غنده را پای باید نخست
پس آنگاه خلخال بایدش جست.
اسدی.
تا چو بازم در آهنین خلخال
چون جلاجل ز من فغان برخاست.
خاقانی.
آتشین حلقه ز باد افسرده و جسته ز حلق
رفته ساق عرش را خلخال پیچان آمده.
خاقانی.
روانه شد چو سیمین کوه در حال
درافکنده بکوه آواز خلخال.
نظامی.
ز نیکو کردن زنجیر خلخال
نه نیکو کرد بر زنجیریان حال.
نظامی.
چو یاره دست بوس رایش افتاد
چو خلخال زر اندر پایش افتاد.
نظامی.
هزار اشتر سیه چشم و جوانسال
سراسر سرخ موی و زرد خلخال.
نظامی.
پس بفرمودش که برسازد ز زر
از سوار و طوق و خلخال و کمر.
مولوی (مثنوی).
چو کاهل بود ناقه در خاستن
چه باید بخلخالش آراستن.
امیرخسرو دهلوی.
- خلخال زر، کنایه از آفتاب.
- خلخال فلک، کنایه از آفتاب.
، زنگله که بر پای مرغان شکاری کنند. (یادداشت بخط مؤلف). و خلاخل زرین که پای بازبندند بر شکار دلیرتر و خرم تر رود. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یکی از شهرستانهای هشتگانه آذربایجان استان سوم کشور است بحدود و مشخصات زیر: 1- حدود: از شمال شهرستان اردبیل، از جنوب شهرستان زنجان، از خاور کوههای طالش، از باختر شهرستانهای سراب و میانه. 2- آب و هوا: در قسمت خاوری دامنه کوههای طالش سردسیر، قسمت شمال و جنوب و باختر معتدل و کنار رود خانه قزل اوزن گرمسیر است. 3- ارتفاعات: رشتۀ جبال طالش در قسمت خاوری و جبال بزکش در باختر و قراول در جنوب است. جبال طالش که از جنوب بطرف شمال امتداد یافته صاحب قلل زیر است: قله ناو و قلۀ الماس. از روی این قلل قسمت نواحی گیلان تا بحر خزر و همچنین نواحی شهرستانهای اردبیل و هروآباد دیده میشود و سفیدکوه معروف به آقداغ بین دهستان خان اندبیل و دهستان شاهرود قرار دارد و از روی قلۀ آن همه منطقۀ شهرستان هروآباد بنظر می آید. بر اثر این کوههای حصارمانند راههای آن صعب العبور است و مهمترین گردنۀ آن گردنۀ ناو در مسیر راه قدیمی هروآباد به گیلان می باشد و این ناحیه از داخل جنگل بجادۀ شوسه و آسفالته به آستارا متصل می باشد و گردنه های یلوجه و قلۀ قارشوکه سر راه جادۀ میانه بهروآباد واقع است. بر اثر خرابی راه و کوهستانی بودن آن در فصل زمستان 6 ماه بسته است و با وسائل موتوری از آن نمیتوان گذشت و اهالی غالباً با اسب و قاطر برای داد و ستد از راه گیلان رفت و آمد می نمایند. 4- رودخانه: رود خانه قزل اوزن که در قسمت خاوری شهرستان میانه رو بشمال در جریان است، پس از مشروب کردن دهستانهای کاغذکنان و سنجید و خورش رستم مسیر آن بطرف جنوب خاوری منحرف می گردد و راه شهرستان زنجان و رشت را پیش می گیرد تا بدریای خزر بریزد و آب آن در فصل بهار و تابستان زیاد است، بطوریکه با اسب و پیاده عبور از آن مشکل است و اهالی بوسیلۀ بلم از بعضی گدارها عبور می کنند. رود خانه شاهرود که از شمال بجنوب بین دهستانهای شاهرود و خورش رستم در جریانست، چندان رود خانه مهمی نمی باشد و سرچشمۀ آن کوههای طالش است و در چهل وپنج کیلومتری سرچشمه خود برود خانه قزل اوزن می ریزد. رود خانه گیوی و رود خانه سنگ آباد که هر دو در بخش سنجید واقعاند از ارتفاعات شمال بخش رو بجنوب سرچشمه گرفته، پس از مشروب نمودن آبادیها در نزدیکی پل فیروزآباد با هم متلاقی می گردند و پس از طی 16هزار گز مسافت به رود خانه قزل اوزن می ریزند. درطول و طرفین رودهای مذکور در بالا، برنج و پنبه بعمل می آید. 5- سازمان اداری شهرستان خلخال: این شهرستان از چهار بخش زیر تشکیل شده: بخش مرکزی یک دهستان حاوی چهل آبادی، بخش شاهرود دو دهستان حاوی 88 آبادی، بخش کاغذکنان یک دهستان حاوی 107 آبادی، بخش سنجید 2 دهستان حاوی 105 آبادی. توضیح آنکه خلخال در قدیم شهری بوده که فعلاً خراب است و اکنون خلخال به مجموع شهرستان اطلاق میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان بره سر طالشدولاب بخش رضوان شهرستان طوالش. دارای 235 تن سکنه. آب آن از رود خانه انیاچال و محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
روده گوسفند که با گوشت و مصالح پر کرده و پخته باشند جرغند جگر آگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلخال
تصویر خلخال
حلقه ای را گویند از طلا و نقره که در پای نهند باریک، جامه باریک
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاخیل
تصویر خلاخیل
جمع خلخال، پابرنجن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
بی مغز، دروغین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاخالی
تصویر جاخالی
جایی که در آن چیزی یا کسی نباشد، قسمت سفید و بدون نوشته ای از کاغذ که هنگام حذف حرف یا کلمه یا عبارتی معمولاً نقطه چین نشان داده می شود، هدیه ای که بعد از رفتن کسی به مسافرت یا رفتن دختر به خانه بخت برای خانواده اش می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ختمخالی
تصویر ختمخالی
((خَ))
خال خالی، راه راه، دارای لکه های غیر از رنگ اصلی متن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
آن چه درونش خالی است، پوک، مقابل تو پر، بی ارزش، پوچ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلخال
تصویر خلخال
((خَ))
حلقه ای فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، جمع خلاخیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
کاواک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
Hollow, Vacuous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
creux, vide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پای بند زینتی که بیشتر رقاصان و بازیگران بر پای می بستند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
חלול , ריק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
खोखला , खाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
berongga, kosong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
กลวง , ว่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hol, leeg
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
oco, vazio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hueco, vacío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
cavo, vuoto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
空的 , 空虚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
pusty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
порожній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
hohl, leer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
пустой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توخالی
تصویر توخالی
中空の , 空虚な
دیکشنری فارسی به ژاپنی