- خلت
- دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
معنی خلت - جستجوی لغت در جدول جو
- خلت
- دوستی، یاری، محبت، عشق
- خلت ((خِ لَّ))
- دوستی، برادری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باطن امر
چرایی، شوند
بریدن، بریده شدن سوگند خوردن
ابزار آلات
خواری، زبونی، مقابل عزت
ابزار، افزار
تنهایی
آفرینش
آفرینش، مردم، نو آوری
تهیگی، ونگی
کوته مایگی
منش، خو، سرشت
خواری، سرشکستگی
توده، مردم
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
رند زبانزد مردم کوچه پارسی بزرگ است (برای مونث یا جمع آید)، یا اسماو ه (اسماوه) و عمت نعماء ه (نعماوه)، بزرگ باد نامهای او و همگنان را شامل باد نعمتهای او: ... . و در آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را - جلت اسماوه و عمت نعماوه - ناسزا می گفتند امروزه همواره عبادت می کنند. یا جل عظمته. در محکم تنزیل فرماید
ستردن موی سر تراشیدن، پرداخت وام، تازیانه زدن، ریخ زدن
فریب دادن
زعن غلیواج موش گیر حداه
در تازی خجل: شوره شرمندگی شرم ننگ شرمنده شدن، شرمندگی شرمساری. توضیح در قاموس های معتبر عربی نیامده ولی در فارسی متداول است (در خجلت یک میوه زبی برگی خویشم نخل تو ظهیر از چه سبب بی ثمری داشت ک) (ظهیر فاریابی)
مستی، شهوت، هوای نفس
نوعی گره و حلقه کردن یک سر ریسمان عمل خفتن خفت کشیدن، سبکی، خفیفی، خواری
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
سوراخ سوزن
خوی و صفت، خواه نیک و خواه زشت باشد
خساست، فرومایگی، نامردی، فروده، ناکسی
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
انزوا، عزلت
خالی، تنها، منفرد
خشم، غضب و بمعنی یار و دوست هم می باشد