جدول جو
جدول جو

معنی خلبوص - جستجوی لغت در جدول جو

خلبوص
(خَ لَ)
مرغی همرنگ گنجشک و کوچکتر از آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلوص
تصویر خلوص
خالص بودن، ساده و بی آلایش بودن، پاکی و سادگی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ لَ)
مرد فریبنده، زن فریبنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
فریبنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). یقال: رجل خلبوب
لغت نامه دهخدا
(خُمْ)
اخگری که از سنگ چخماق برجهد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار. دارای 394 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی عبابافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ فُ)
ساده و بی آمیغ گردیدن، رسیدن و پیوستن به کسی. منه: خلص الیه خلوصاً، رهایی یافتن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خلاص شود، ویژه شدن. (میرسیدشریف جرجانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلوص
تصویر خلوص
پاکی، صافی، سادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوص
تصویر خلوص
((خُ))
پاکی، بی آلایشی، یکدلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلوص
تصویر خلوص
سرگی، سره گی، نابی، سارا
فرهنگ واژه فارسی سره
اخلاص، بی آلایشی، پاکی، تزکیه، سادگی، صداقت، صفا، صمیمیت، یکدلی، قدس
متضاد: آمیزگی، اختلاط، بی آمیغی، بی غشی، ویژگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد