- خلبه (خَ لِ بَ)
زن نیک فریبنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
معنی خلبه - جستجوی لغت در جدول جو
- خلبه (خُ بَ / خُ لُ بَ)
واحد خلب در همه معانی. (از ناظم الاطباء)
- خلبه (خَ لَ بَ)
جمع واژۀ خالب، مردانی که زنان را می فریبند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، شانه، نخاریب النحل
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
سنگناک صلاب در فارسی (به صلابه کشیدن) سخت گرفتن سخت و استوار گردانیدن کسی را
تباهی خم بزرگ و دراز سفالین یا چوبین که در آن غله کنند، گودال یا چهار دیواری که در آن غله ریزند، گنبد قبه
تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع
فساد در دین، وسعت شکافتگی گوش عیب، شرمگاه، خواری عیب، شرمگاه، خواری
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
