- خفیه
- پنهان، پوشیده
معنی خفیه - جستجوی لغت در جدول جو
- خفیه
- پنهان، نهفته، با پوشیدگی، پنهانی
- خفیه
- پوشیده، پنهان، در تصوف روح، خفیّ
- خفیه ((خُ یِ))
- پنهان شدن، پوشیدگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خفاء
نهانی پنهانی مونث مخفی: قادر توانا از تفضلات مخفیه بی منتها
بالقوه
کوچک
پا برهنگی، پا سودگی
نهان، پنهان، پوشیدگی
تخم، بیضه
خوابیده بخواب رفته خسپیده، جمع خفتگان
گناه، خطایا، گناه آدم
بیضه
بلا، گناه
آواز آب، آوای باد، چرتی، دل تپان
مونث خفیف: اسباب خفیفه. مونث خفی پنهان پوشیده نهفته، جمع خفایا خفیات
سبک، ضد سنگین و گران
پناه دهنده، نگهبان
پیمان، پناه
خم، کج، کوژ
شوشه زر و سیم طلا و نقره گداخته که در ناوچه آهنین ریخته باشد
گردو سرخ رنگ دارد عوسج ولیک
پیروان خلف بن عبدالصمد، گروهی که نماز را جز پشت سر رهنمود (امام) روا نمی دانستند
زن بری از عیب، زن فارغ، کشتی بزرگ، کندو
بیشه شیر، کارد ترس بیم
کاچی خوراک زایمان
نادان و کم عقل، بیخرد
مونث صفی: پاکیزه: یکرنگ زن مونث صفی، گزیده از غنیمت که پیغمبر امام یا رئیس برای خود بردارد، جمع صفایا
نادان، بی خرد، بی حلم، بدخو
فراخ عیش، فراخ زندگانی، تن آسا
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱)
خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴)
خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین،
خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر،
کندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، شانه، نخاریب النحل
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی