جدول جو
جدول جو

معنی خفرق - جستجوی لغت در جدول جو

خفرق
گنده و پلید
تصویری از خفرق
تصویر خفرق
فرهنگ لغت هوشیار
خفرق
((خَ رَ))
پلید، گنده، سست رگ، بی غیرت، خفرگ
تصویری از خفرق
تصویر خفرق
فرهنگ فارسی معین
خفرق
زشت و پلید
تصویری از خفرق
تصویر خفرق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیق
تصویر خفیق
آواز آب، آوای باد، چرتی، دل تپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفریق
تصویر خفریق
زشت و بد هیکل، ندامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفره
تصویر خفره
پیمان، پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفرگ
تصویر خفرگ
گنده و پلید
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرق
تصویر تفرق
پراکنده شدن، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده کننده، جدایی اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارق
تصویر خارق
پاره کننده، ازهم درنده، شکافنده، ویژگی آنچه عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زند، معجزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفرق
تصویر تفرق
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفریق
تصویر خفریق
پلید، ناپاک، آلوده، نجس، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
جایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
پراکنده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرق
تصویر تفرق
((تَ فَ رُّ))
پراکنده شدن، جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارق
تصویر خارق
((رِ))
پاره کننده، هر چه که برخلاف نظم طبیعی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفرگ
تصویر خفرگ
((خَ رَ))
پلید، گنده، سست رگ، بی غیرت، خفرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفرج
تصویر خفرج
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله،، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفرق
تصویر مفرق
((مَ رَ یا رِ))
خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا می شود، جایی که راه ها منشعب می شود، جمع مفارق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرق
تصویر خرق
آوردن و دریدن گول، نادان در کار و عمل گول، نادان در کار و عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفر
تصویر خفر
شرمگین پیمان نهادن، نگهبانی ، بدرهگی (بدرهه بدرقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرق
تصویر خرق
شکافتن، پاره کردن، چاک دادن، سوراخ، رخنه، شکاف
خرق عادت: کنایه از خلاف عادت، انجام دادن کار غیرعادی و معجزه مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق
تصویر فرق
تفاوت، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرق
تصویر خرق
((خَ رَ))
جمع خرقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرق
تصویر خرق
((خَ یا خُ))
نادانی، ضعف رای، درشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرق
تصویر خرق
((خَ))
پاره کردن، درانیدن، درز، شکاف، رخنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرق
تصویر فرق
میان سر، تارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرق
تصویر فرق
((فَ رْ))
جدا کردن، از هم جدا کردن و امتیاز نهادن، جدایی، امتیاز، تفاوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرق
تصویر خرق
نادانی، جهل، نادان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق
تصویر فرق
فرقه ها، دسته هایی از مردم، طایفه ها، گروه ها، جمع واژۀ فرقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق
تصویر فرق
شکافی به صورت خط که به وسیلۀ شانه میان موها ایجاد می کنند،
کنایه از سر، کله، برای مثال آید فرقش به سلام قدم / حلقه صفت پای و سر آرد به هم (نظامی۱ - ۲۲) کنایه از موی سر، برای مثال فتنه برخیزد آن زمان که سحر / فرق مشکین فروفشانی تو (عطار۵ - ۵۶۵)
تفاوت، تمایز، کنایه از نوک و بالای هر چیز، برای مثال سبحان الله ز فرق سر تا قدمت / در قالب آرزوی من ریخته اند (خاقانی - ۷۱۸)
فرق دادن: از هم جدا کردن و تمیز دادن
فرق داشتن: تفاوت داشتن، متفاوت بودن
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته خفرگ از این خفرگ موی کالیده ای - بدی سرکه بر روی مالیده (سعدی) بدرگ بی رگ زشت بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار