جدول جو
جدول جو

معنی خفاف - جستجوی لغت در جدول جو

خفاف
(خِ)
سبک. مقابل ثقال. (یادداشت بخط مؤلف). جمع واژۀ خفیف. سبکان: انفروا خفافاً و ثقالا و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل اﷲ ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. (قرآن 41/9)
لغت نامه دهخدا
خفاف
(خِ)
ابن ندبه یکی از شعرا و فرسان عرب است. (یادداشت بخط مؤلف). در منتهی الارب آمده: وی صحابی بوده و صاحب تاریخ گزیده می گوید: خفاف بن ندبه بمادر منسوب است. پدرش عمیر بن حارث شاعر است و تا زمان عمر خطاب در حیات بود. (تاریخ گزیده چ نوائی ص 225). رجوع به اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 293 چ 1 و تاریخ الخلفاء ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
خفاف
(خَفْ فا)
کفشگر. (ناظم الاطباء) ، موزه دوز. (دهار) (یادداشت بخط مؤلف) (ملخص اللغات حسن خطیب) ، کفش فروش. (ناظم الاطباء) ، موزه فروش. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خفاف
(خَ ف فا)
یکی از شعرای باستانی است و شعر او در لغت نامۀ اسدی به شاهد آمده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خفاف
جمع خف، موزه ها (تک خف) سبکینه ها هوشیار خرده سنج کفشگر کفش فروش کفش دوز موزه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
خفاف
((خَ فّ))
کفش فروش، کفش دوز
تصویری از خفاف
تصویر خفاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
سم ها، ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان، سمج، سوراخ، گودال، جایی که در کوه یا زیر زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ خف. سپل های شتران.
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
سبک حال شدن. سبکبار شدن. (تاج المصادر بیهقی). سبکبار گشتن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از خطاف
تصویر خطاف
دزد، شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاف
تصویر خضاف
تیز دادن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاف
تصویر خزاف
کوزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراف
تصویر خراف
بر چینگاه هنگام میوه چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاف
تصویر خصاف
دروغگو، دمپایی دوز پینه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشاف
تصویر خشاف
پارسی تازی گشته خوشاب
فرهنگ لغت هوشیار
ناسازگاری، آستین، ناساز، بیهوده (باطل)، پا پاد آخشیج (ضد)، نیسان نیسانی، بید از درختان نا سازی نا سازگاری سرپیچی مقابل موافقت، ناهمتا مخالف عکس ضد مقابل موافق یا بر خلاف... بر عکس ضد، ناحق دورغ، یکی از شعب فن جدل که کیفیت ایراد حجتهای شرعی و دفع شبهات با ایراد براهین قطعی شناخته شود. عملی نا شایسته که مجازاتش حبس تکدیری از ده تا (ک) روز یا غرامت تا دویست ریال است. مخالفت کردن، موافقت نکردن، ناسازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
سبک، ضد سنگین و گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفات
تصویر خفات
مرگ ناگاه ناگاه مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفخاف
تصویر خفخاف
تو دماغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواف
تصویر خواف
بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
پنهانی، پوشیدگی، بطور مخفیانه، پوشیده شدن، نهفته گشتن، پوشیدگی نهانی نهفتگی مقابل ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفاف
تصویر زفاف
عروس بخانه شوهر فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاش
تصویر خفاش
شب پره، شب پرک، شبکوره، شب پاره، و موش کور نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاف
تصویر حفاف
نشان، پی، اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاف
تصویر افاف
ترس، هراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفاف
تصویر ذفاف
خسته کش شتابنده سبکسر، زهر کشنده، آب اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفاف
تصویر دفاف
جنبرک ساز دفله ساز آنکه دف سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
سبکباری سبک کردن خوار کردن سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخفاف
تصویر اخفاف
جمع خف، کف پای شتر، سم شترمرغ، کفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
کوچک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلاف
تصویر خلاف
ناسازگار، نایکسان، وارونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زفاف
تصویر زفاف
بی آزرمی، بی شرمی
فرهنگ واژه فارسی سره