ریشه و ریزۀ مسواک که در دهن ماند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه به افشاندن بیفتد از برگ و میوه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه فروریزد از منفوض. (از اقرب الموارد). برگ و میوۀ افتاده. (یادداشت مؤلف). رجوع به نفاضه شود
ریشه و ریزۀ مسواک که در دهن ماند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه به افشاندن بیفتد از برگ و میوه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه فروریزد از منفوض. (از اقرب الموارد). برگ و میوۀ افتاده. (یادداشت مؤلف). رجوع به نفاضه شود
طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند: از خفاجه بسر راه معونت یابند وز غریبه بلب چاه مواسا بینند. خاقانی. با طبل و علم برنشست و بر جسر بغداد بگذشت و بر عرب خفاجه تاختن برد. (تاریخ رشیدی)
طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند: از خفاجه بسر راه معونت یابند وز غریبه بلب چاه مواسا بینند. خاقانی. با طبل و علم برنشست و بر جسر بغداد بگذشت و بر عرب خفاجه تاختن برد. (تاریخ رشیدی)
نام دیگر طایفۀ خفاجه. رجوع به برهان قاطع و خفاجه در این لغت نامه شود: نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته نز خفاچه بیم و نز عربیه عصیان دیده اند. خاقانی
نام دیگر طایفۀ خفاجه. رجوع به برهان قاطع و خفاجه در این لغت نامه شود: نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته نز خفاچه بیم و نز عربیه عصیان دیده اند. خاقانی
آب را بر خود ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی). آب بر تن ریختن. (تاج المصادر بیهقی). آب بر بدن خود ریختن. (از اقرب الموارد) ، قرض و وام. (ناظم الاطباء). اوام
آب را بر خود ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی). آب بر تن ریختن. (تاج المصادر بیهقی). آب بر بدن خود ریختن. (از اقرب الموارد) ، قرض و وام. (ناظم الاطباء). اوام
زمین پست و پرنشیب. منه: ارض خافضهالسقیاء، یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب) ، جاره. کسره دهنده، زن ختانه. (منتهی الارب). زنی که خ تنه زنان کند، فرودآورنده، منه: خافضه رافعه (قرآن 3/56) ، یعنی برمیدارد قومی را بسوی جنت و فرود می آورد قومی را در آتش
زمین پست و پرنشیب. منه: ارض خافضهالسقیاء، یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب) ، جاره. کسره دهنده، زن ختانه. (منتهی الارب). زنی که خ تنه زنان کند، فرودآورنده، منه: خافضه رافعه (قرآن 3/56) ، یعنی برمیدارد قومی را بسوی جنت و فرود می آورد قومی را در آتش