جدول جو
جدول جو

معنی خفاضه - جستجوی لغت در جدول جو

خفاضه
(تَ عَرْ رُ)
خوش عیش گشتن. (از ناظم الاطباء). منه: خفض العیش خفاضه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افاضه
تصویر افاضه
فیض و بهره رساندن به ویژه از راه سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(خُ / خِ / خَ رَ)
عهد و پیمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، پناه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، مزد بدرقگی و نگاهبانی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَرْ رُ)
ختنه کردن زن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، ختان دختر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ ضَ)
ریشه و ریزۀ مسواک که در دهن ماند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنچه به افشاندن بیفتد از برگ و میوه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه فروریزد از منفوض. (از اقرب الموارد). برگ و میوۀ افتاده. (یادداشت مؤلف). رجوع به نفاضه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
درع مفاضه، زره فراخ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). زره گشاد و گاهی میم را حذف کنند و فاضه گویند. (از اقرب الموارد) ، امراءه مفاضه، زن کلان و بزرگ شکم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَفْ فا ضَ)
قومی که گیاه رفوض را می چرانند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رفوض شود
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ)
طایفه ای از عربان راه زن و قطاع الطریق. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). در آنندراج آمده است که این طایفه از بنی عامرند:
از خفاجه بسر راه معونت یابند
وز غریبه بلب چاه مواسا بینند.
خاقانی.
با طبل و علم برنشست و بر جسر بغداد بگذشت و بر عرب خفاجه تاختن برد. (تاریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(جَ چَ)
نام دیگر طایفۀ خفاجه. رجوع به برهان قاطع و خفاجه در این لغت نامه شود:
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز خفاچه بیم و نز عربیه عصیان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
حفاظت نخل از فساد، حفاظت کشت از پرندگان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ضَ)
مرد گول و احمق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
آب را بر خود ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی). آب بر تن ریختن. (تاج المصادر بیهقی). آب بر بدن خود ریختن. (از اقرب الموارد) ، قرض و وام. (ناظم الاطباء). اوام
لغت نامه دهخدا
(فِ ضَ)
زمین پست و پرنشیب. منه: ارض خافضهالسقیاء، یعنی زمین که آب دادنش سهل میباشد. (منتهی الارب) ، جاره. کسره دهنده، زن ختانه. (منتهی الارب). زنی که خ تنه زنان کند، فرودآورنده، منه: خافضه رافعه (قرآن 3/56) ، یعنی برمیدارد قومی را بسوی جنت و فرود می آورد قومی را در آتش
لغت نامه دهخدا
(فاضْ ضَ)
سختی و بلا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
بهره و فیض رساندن به دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاضه
تصویر نفاضه
جمع نفاضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاضه
تصویر مفاضه
زره فراخ، زن کلان شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاره
تصویر خفاره
مزد نگهبانی، پیمان، زینهار (امان)، نگهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خافضه
تصویر خافضه
خروهه بر (خروهه بری ختنه زنان)، زرمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاضه
تصویر افاضه
((اِ ض ِ))
پر کردن ظرف تا لبریز شود، وارد شدن در سخن و حدیث، فیض رساندن، بهره
فرهنگ فارسی معین