جدول جو
جدول جو

معنی خع - جستجوی لغت در جدول جو

خع
(تَ)
آواز کردن یوز از حلق چون تا سه برافتد آن را از دویدن. (از منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب). یقال: خع الفهد خعا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن محمد بن احمد بن أبان مرّاربن عبدالله بن حرث یا یعقوب نخعی ملقب به احمر برادر أشتر. برخی مرار را مرازم نوشته اند. پدر وی عبدالله ملقب به عقبه است، و اشتر کسی را گویند که شتر داشته باشد یعنی پلک پائین چشم او برگشته باشد. ابن غضائری در کتاب ’الضعفاء’ گوید: اسحاق بن محمد احمد بن أبان... فاسدالعقیده کذاب و جعال احادیث بود و بخبر او هیچ اعتماد نتوان کرد. او را با عیاشی در جعل احادیث داستانها هست - انتهی. نجاشی گوید: او را در تخلیط کتبی هست و او معدن تخلیط است و اوراست کتاب ’اخبار السید’ و کتاب ’مجالس هشام’. جرمی از وی روایت کند. علامه در خلاصه اضافه کرده است که فرقۀ اسحاقیه بدین مرد منتسب باشند. آقاباقر وحید بهبهانی احتمال داده است که این اسحاق همان اسحاق بن محمد بصری باشد، ولیکن این احتمال بی جا است. در جامع الروات آمده: محمد بن ابی عبدالله و علی بن محمد و جعفر بن محمد از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 1 ص 121)
لغت نامه دهخدا
نخعی دمشقی. صحابی است. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
نخعی. ابن عبدالله بن حسین. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
عباده النخعی. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ ثَنْ نا)
دریج النخعی. محدث است و حارث بن حصیره از او روایت کند. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
عبدالرحمن بن هانی النخعی. محدث است و از شریک روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
عمرو بن عبدالله بن وهب النخعی. محدث است و ابونعیم از او روایت کند. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
ابن محمد نخعی معروف به احمر. مرزبانی ذکر او آورده است. (الموشح چ قاهره ص 201). او راست: کتاب الصراط. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن همّام نخعی. صاحب لواء أشتر در روز صفین. شیخ طوسی در رجال خود وی را ذکر کرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 248)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عُرْ)
هیثم بن اسود نخعی. صحابی است. در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
عیسی بن سوادهالنخعی. از او اسماعیل بن ابی خالد روایت کند
لغت نامه دهخدا
عمیر بن سعید النخعی. محدث است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ رَ)
نخعی. او از فروه بن مسیک و از او حسن بن الحکم النخعی روایت کند
لغت نامه دهخدا
یحیی بن ابراهیم بن سوید النخعی. محدث است و از مسعر بن کدام روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
آب بینی انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همه آب ریختن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَعَمْ ما)
ابراهیم بن یزید بن الأسودبن عمر بن ربیعه بن ذهل بن ربیعه الحارثه بن ذهل بن سعد بن مالک بن خالد نخعی. یکی از فقهای تابعین. مادر او ملیکه دختر یزید بن قیس است. او خدمت ام ّالمؤمنین عائشه رضی الله عنها را دریافته لکن از او روایتی ندارد. و شاگرد دو خال خویش عبدالرحمن بن قیس و اسود بن قیس باشد و از علقمه بن قیس النخعی نیز که عم ّ اخوال اویند اخذ روایت کرد. و ابوزرعه گوید النخعی من اعلام الاسلام. و ابوحنیفه بدرک حضور وی مفاخرت کردی. و او از سخنان بیهوده پرهیز داشت و اگر پرسشی از نابایست میرفت جواب نمیگفت یا پاسخی نه بر مراد سائل میداد، چنانکه وقتی حال او پرسیدند گفت اگر خواهی وام من گذاری یا برهنگی من پوشی بازگویم و گرنه حال من نیز چون تو و دیگر کسان است. گفتند ولادت تو بچه زمان است گفت بدان زمان که ولادت من ضرورت یافت. پرسیدند نسب تو بکدام کس رسد گفت بجد من و او نام خویش داند. مولد او به سال 46 یا 47 هجری قمری بود و در سال 95 یا 96 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا)
ابن ارطاه بن ثور نخعی فقیه. مکنی به ابوارطاه. محدث و قاضی است. از اهل کوفه و از حفاط آنجا درسن شانزده سالگی از او استفتاء کردند، و سپس به قضاء بصره گماشته شد و در خراسان به سال 145 هجری قمری 762م. درگذشت. صاحب تهذیب التهذیب گوید: خودخواه بود وگویند در حدیث دست می برد. (الاعلام زرکلی ص 211). و رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 180 و تاریخ بیهق ص 166 وعیون الاخبار ج 1 ص 274 و عقد الفرید ج 3 ص 347 و ج 5 ص 394 و حجاج بن ربیعه بن وائل در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ خُ)
گیاهی است دارویی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازاقرب الموارد) ، درختی است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
ابن یزید بن قیس بن عبدالله مکنی به ابوعمرو نخعی برادرزادۀ علقمه بن قیس، یکی از مشاهیر تابعین و قدمای فقها و زهاد و از اهل کوفه. وی درک خدمت خلیفۀ اول و دویم کرده و از علی (ع) و عایشه و ابن مسعود و معاذ و ابوموسی و سلمان روایت دارد. پسراو عبدالرحمن بن اسود و ابراهیم بن یزید و خواهرزادۀوی ابراهیم نخعی از او روایت کنند. او در روایت موثق است. مردی زاهد و متقی بود و بسال 75 هجری قمری درگذشت. او راست: تفسیر. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست المصاحف و فهرست عقدالفرید ج 3 و البیان و التبیین چ سندوبی ج 3 ص 105 و اعلام زرکلی ج 1 ص 117 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
خوارتر و مقهورتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اذل و اقهر و اقتل. (از اقرب الموارد). الحدیث: ان انخع الاسماء عنداﷲ عزوجل ان یسمی الرجل باسم ملک الاملاک، ای اذلها و اقهرها و اقتلها لصاحبه. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ نَ)
ابن یزید بن محمد بن عبدالملک رازی نوفلی شاعر. ساکن ری بود و همانجا درگذشت. شیخ طوسی وی را از اصحاب امام رضا شمرده است. او راست: ’التقیه’. (ذریعه ج 4 ص 404)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ رِ نَ خَ)
زرکلی آرد: اشتر نخعی متوفی بسال 37 هجری قمری / 657 میلادی مالک بن حارث بن عبدیغوث نخعی معروف به اشتر یکی از امرای بزرگ شجاع بوده است. وی بر قوم خود ریاست داشت و درجنگ یرموک شرکت کرد و چشم وی از دست رفت و با علی (ع) در جنگ جمل و صفین همراهی کرد. علی (ع) وی را برای حکومت مصر تعیین فرمود و او بدان صوب رهسپار شد، ولی در راه مصر درگذشت. آنگاه علی (ع) درباره وی گفت: خدای مالک را رحمت کناد. او برای من آنچنان بود که من برای پیامبر خدا بودم. وی از کسانی بود که بر عثمان قیام کردند و در محاصرۀ او شرکت داشت. مالک اشتر شعر نیک می سرود و از شجاعان و بخشندگان و عالمان فصیح بود. وی را به لقب افعی نیز میخوانده اند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 828). و رجوع به الاصابه ج 3 ص 482 وعیون الاخبار ج 1 ص 186 و ص 118 و عیون الانباء و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 547 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کشتن خود را از خشم و اندوه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاک کردن بغم. هلاک کردن خود را. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) : بخع نفسه بخعاً. (ناظم الاطباء).
ناامید کردن کسی را. شرمگین کردن او را.
لغت نامه دهخدا
(خِ)
اسم فاعل از بخع. مبالغت کننده در امری. کشنده و مبالغه کننده در کشتن، قوله تعالی: فلعلک باخع نفسک، و اقرارکننده. (آنندراج). بخع بالشاه، مبالغه کرددر ذبح آن تا از حد ذبح درگذشت و به رگ نخاع رسید، هذا اصله، ثم استعمل فی کل مبالغه، و منه قوله تعالی فلعلک باخع نفسک، ای مهلکها مبالغاً فیها حرصاً علی اسلامهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ)
ابراهیم بن یزید بن اسود، مکنی به ابوعمار یا ابوعمران. از فرزندان مالک بن نخع و از فقهای تابعین کوفه است و به سال 95 یا 96 هجری قمری درگذشته. (از ریحانهالادب ج 4 ص 180). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 689 و تاریخ ابن خلکان ج 1 و لغات تاریخیه و جغرافیه ج 7 ص 78 و تنقیح المقال و دیگر کتب رجال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ نَ خَ)
ابوعمران بن یزید بن اسود تابعی فقیه. اصلاً از مردم یمن بود و در کوفه میزیست. او محضر عایشه را درک کرده و به سال 96 ه. ق. درگذشته است. ابن الندیم زاهدی را به اسم ابراهیم نخعی نام برده و ظاهراً مراد صاحب همین ترجمه است. تابعی به کسی گفته می شود که در قرن اول هجری زندگی کرده و موفق به ملاقات با صحابه پیامبر اسلام شده است، ولی پیامبر را ندیده است. این افراد، نخستین نسل از مسلمانانی بودند که دین اسلام را از طریق صحابه آموختند و نقش کلیدی در ثبت و ضبط قرآن و سنت داشتند. اعتماد علما به این طبقه به دلیل تقوا، علم و پیروی دقیق آن ها از سنت نبوی است.
لغت نامه دهخدا
ابن محمد نخعی الکوفی. وی از ابی سلیم روایت میکند و از او ابوسعید الاشج روایت دارد. درباره او از ابوحاتم سؤال شد، وی گفت: او را نمیشناسم. (از لسان المیزان ج 2 ص 386)
لغت نامه دهخدا
ابن قیس النخعی. از اکابر کوفه در خلافت عثمان و حکومت سعد بن العاص در کوفه
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخعی
تصویر نخعی
منسوب بقبیله نخع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخع
تصویر ناخع
دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخع الصدر
تصویر ناخع الصدر
اندرز گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخع
تصویر انخع
خوارتر زارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخع
تصویر باخع
آدمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخع
تصویر بخع
خود کشی، چاه کندن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار