خطدارکننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که جامۀ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آن که خط و نبشتۀ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اندک خورنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخطیط شود
خطدارکننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که جامۀ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آن که خط و نبشتۀ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اندک خورنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخطیط شود
صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، خطدار از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط، گلیم خطدار. (ناظم الاطباء) ، مدرج: از خط این دایره در خط مباش زخمگه چرخ مخطط مباش. نظامی. ، کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. (ناظم الاطباء)
صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، خطدار از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط، گلیم خطدار. (ناظم الاطباء) ، مدرج: از خط این دایره در خط مباش زخمگه چرخ مخطط مباش. نظامی. ، کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن