جدول جو
جدول جو

معنی خطط - جستجوی لغت در جدول جو

خطط
خطه ها، سرزمینها، ناحیه ها، جمع واژۀ خطه
تصویری از خطط
تصویر خطط
فرهنگ فارسی عمید
خطط
(خِ طَ)
جمع واژۀ خطه. (منتهی الارب). رجوع به خطّه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
خطط
(خُ طَ)
جمع واژۀ خطه. (منتهی الارب). رجوع به خطّه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
خطط
جمع خطه، پاره زمین ها، سرزمین ها جمع خطه
تصویری از خطط
تصویر خطط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط خط شده، خط دار، راه راه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَطْ طِ)
خطدارکننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خط راست می کشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که جامۀ خطدار می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آن که خط و نبشتۀ خوش می نویسد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اندک خورنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخطیط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، خطدار از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جامه با خطها. (دهار). کساء مخطط، گلیم خطدار. (ناظم الاطباء) ، مدرج:
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
، کودکی که در رخسار وی ریش پدیدار گشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوش نویس و کسی که خوش می نویسد، استاد خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطل
تصویر خطل
سخن بیهوده و زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطف
تصویر خطف
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطر
تصویر خطر
نزدیکی به هلاکت یا آنکه مایه تلف شدن کسی یا چیزی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطب
تصویر خطب
جمع خطبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلط
تصویر خلط
آمیختن، آمیزش متملق و آمیزنده بمردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطا
تصویر خطا
نادرست، خطا، ناراست، گناهی که از روی عمد نباشد، سهو، اشتباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرط
تصویر خرط
خراشش تراش چوب تراشیدن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطو
تصویر خطو
گام زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمط
تصویر خمط
تلخ، دار بی خار، میوه روفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط
تصویر خیط
گله شتر مرغ، گروه ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوط
تصویر خوط
شاخه نازک شاخه یکساله، نیک آفرید (نیکو خلقت)
فرهنگ لغت هوشیار
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
ددگاو از جانوران، جمع خط، سمیره ها، کشک ها، دبیره ها جمع خط. خط ها، نبشته ها، رشته ها راهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطی
تصویر خطی
دستنویس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاط
تصویر خاط
جادوگر افسونگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط دار از هر چیزی و صاحب جمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطط
تصویر تخطط
راه را بافتن، خوشنویسی
فرهنگ لغت هوشیار
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
((مُ خَ طَّ))
خط خط شده، خط دار، خط خطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطا
تصویر خطا
نادرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوشنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطر
تصویر خطر
سیج، ناگواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطی
تصویر خطی
دستنویس، دست نویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلط
تصویر خلط
چرک
فرهنگ واژه فارسی سره
خطدار، خطخطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد