کوهی است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب). کوهی است بزرگ در دیار بنی سعد. و گویند کوهی است از آن بنی تمیم. و برخی آن را کوهی بلند در بحرین دانسته اند. (از معجم البلدان)
کوهی است مر بنی تمیم را. (منتهی الارب). کوهی است بزرگ در دیار بنی سعد. و گویند کوهی است از آن بنی تمیم. و برخی آن را کوهی بلند در بحرین دانسته اند. (از معجم البلدان)
سخن رانی. کلامی بصورتی رسمی که در سر جمع بطول گویند. (یادداشت بخط مؤلف) ، فریب بوسیلۀ زبان. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گفتار از چیزهای مقنعه و معنی اقناع آنست که شنونده، تعقل کند گفته را و آنرا تصدیق کند و هرچند آن تصدیق به برهان نباشد. (یادداشت بخط مؤلف). - صناعت خطابه، یکی از صناعات خمس منطق است و آن قیاسی است مؤلف از مظنونات یا از مظنونات و مقبولات در نزد منطقیان. آنرا قیاس خطابی نیز می گویند و در نزد متکلمین، اماره نام دارد و غرض از آن ترغیب مردمانست در اموری که منفعت معاش و معاد بدانست، چنانکه خطباء و وعاظ چنین می کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (تعریفات جرجانی). ریطوریقا: و آن صناعتی است علمی که ممکن باشد که بدان اقناع جمهور کنند بدانچه تصدیق ایشان بدان خواهند بقدر امکان. (فرهنگ اصطلاحات و تعریفات ثروتیان ص 119 از نفاس الفنون)
سخن رانی. کلامی بصورتی رسمی که در سر جمع بطول گویند. (یادداشت بخط مؤلف) ، فریب بوسیلۀ زبان. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گفتار از چیزهای مقنعه و معنی اقناع آنست که شنونده، تعقل کند گفته را و آنرا تصدیق کند و هرچند آن تصدیق به برهان نباشد. (یادداشت بخط مؤلف). - صناعت خطابه، یکی از صناعات خمس منطق است و آن قیاسی است مؤلف از مظنونات یا از مظنونات و مقبولات در نزد منطقیان. آنرا قیاس خطابی نیز می گویند و در نزد متکلمین، اماره نام دارد و غرض از آن ترغیب مردمانست در اموری که منفعت معاش و معاد بدانست، چنانکه خطباء و وعاظ چنین می کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (تعریفات جرجانی). ریطوریقا: و آن صناعتی است علمی که ممکن باشد که بدان اقناع جمهور کنند بدانچه تصدیق ایشان بدان خواهند بقدر امکان. (فرهنگ اصطلاحات و تعریفات ثروتیان ص 119 از نفاس الفنون)
بطوله. بازماندن از عمل و کار. (ناظم الاطباء). بیکار شدن، بطل الاجیر، معطل و بیکار شد مزدور. (منتهی الارب). بیکار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بیکاری. (منتهی الارب) (از آنندراج) (نصاب).
بطوله. بازماندن از عمل و کار. (ناظم الاطباء). بیکار شدن، بطل الاجیر، معطل و بیکار شد مزدور. (منتهی الارب). بیکار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بیکاری. (منتهی الارب) (از آنندراج) (نصاب).
بطوله. شجاع و دلیر گردیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). دلیری. (آنندراج). سخت دلیر و کارزاری شدن. (تاج المصادر بیهقی). دلیری. بطوله (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به همین مصدر شود، خنور روغن یا آوندی است بشکل مرغابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دبّه ظرفی است مانند قاروره و عربی صحیح است و گمان میکنم که لغت شامی باشد. (المعرب جوالیقی ص 64). و صاحب اللسان آرد: بطه، دبّه است بلغت اهل مکه زیرا آنرا بشکل بطه (پرنده) سازند و دبه ظرفی است از شیشه که در آن روغن نهند
بطوله. شجاع و دلیر گردیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). دلیری. (آنندراج). سخت دلیر و کارزاری شدن. (تاج المصادر بیهقی). دلیری. بُطولَه (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به همین مصدر شود، خنور روغن یا آوندی است بشکل مرغابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دَبَّه ظرفی است مانند قاروره و عُربی صحیح است و گمان میکنم که لغت شامی باشد. (المعرب جوالیقی ص 64). و صاحب اللسان آرد: بطه، دَبَّه است بلغت اهل مکه زیرا آنرا بشکل بطه (پرنده) سازند و دبه ظرفی است از شیشه که در آن روغن نهند