داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، جاخشوک، جاغسوک، محصد، مخلب، منگال، جاخسوک
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، جاخشوک، جاغسوک، مِحصَد، مِخلَب، مَنگال، جاخسوک
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
قسمی پارچه بوده است: از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری. ، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
قسمی پارچه بوده است: از ابریسک و کمخای خطائی. نظامی قاری. ، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
عمل کشیدن خط. عمل رسم خط. (یادداشت بخط مؤلف) ، (اصطلاح بنایان) کشیدن خطوط بر اطراف طاقهای عمارت بعد از سفیدی برای خوشنمایی. (آنندراج) : در جوانی دیده ام شد جلوه گاه نوخطان خطکشی پیش از سفیدی کرده ام این خانه را. محسن تأثیر (از آنندراج). این کهن غمخانه را کز گرد کلفت شد بنا خطکشی از خط باطل کن که دینداری خوش است. محسن تأثیر (از آنندراج). - خطکشی خیابان، اصطلاح است در ایاب و ذهاب مردمان و آن خطکشی خیابان است با رنگ و بدینوسیله مسیر وسائل نقلیه و عابر پیاده رو در خیابان مشخص می شود
عمل کشیدن خط. عمل رسم خط. (یادداشت بخط مؤلف) ، (اصطلاح بنایان) کشیدن خطوط بر اطراف طاقهای عمارت بعد از سفیدی برای خوشنمایی. (آنندراج) : در جوانی دیده ام شد جلوه گاه نوخطان خطکشی پیش از سفیدی کرده ام این خانه را. محسن تأثیر (از آنندراج). این کهن غمخانه را کز گرد کلفت شد بنا خطکشی از خط باطل کن که دینداری خوش است. محسن تأثیر (از آنندراج). - خطکشی خیابان، اصطلاح است در ایاب و ذهاب مردمان و آن خطکشی خیابان است با رنگ و بدینوسیله مسیر وسائل نقلیه و عابر پیاده رو در خیابان مشخص می شود
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
ابوالمعالی، درویش بن محمد بن احمد الطالوی الارتقی. وی ادیب و دارای اشعار و ترسلات نیکو است. تولد و وفات وی در دمشق بود و اشعار و ترسلات خویش را در یک مجلد گرد آورده، و آن را ’سانحات دمی القصر’ نام نهاده است. تاریخ تولد وی به سال 950 و وفات وی به سال 1014 هجری قمری است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 442، 309) و رجوع به درویش شود
ابوالمعالی، درویش بن محمد بن احمد الطالوی الارتقی. وی ادیب و دارای اشعار و ترسلات نیکو است. تولد و وفات وی در دمشق بود و اشعار و ترسلات خویش را در یک مجلد گرد آورده، و آن را ’سانحات دُمی القصر’ نام نهاده است. تاریخ تولد وی به سال 950 و وفات وی به سال 1014 هجری قمری است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 442، 309) و رجوع به درویش شود
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در هشتاد وپنج هزارگزی شمال میناب و پنج هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد میناب. این ناحیه کوهستانی و گرمسیری است و دارای هشتاد تن سکنۀ فارسی زبانست. آب آن از چشمه و محصولاتش: خرما می باشد. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در هشتاد وپنج هزارگزی شمال میناب و پنج هزارگزی خاور راه مالرو گلاشکرد میناب. این ناحیه کوهستانی و گرمسیری است و دارای هشتاد تن سکنۀ فارسی زبانست. آب آن از چشمه و محصولاتش: خرما می باشد. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
داس درو باشد، (آنندراج)، داس آهنی است که با آن علف درو می کنند و آن را خاجسوک و خاجسول می گویند، این آلت فقط برای درو علف بکار می رود نه برای درو غلات چه آن چیزی که با آن غلات را درو می کنند داس می گویند، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 366)
داس درو باشد، (آنندراج)، داس آهنی است که با آن علف درو می کنند و آن را خاجسوک و خاجسول می گویند، این آلت فقط برای درو علف بکار می رود نه برای درو غلات چه آن چیزی که با آن غلات را درو می کنند داس می گویند، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 366)
شفیق. رحیم، کسی که از گناه و جرم اغماض می کند. (ناظم الاطباء). جرم پوش. (یادداشت بخط مؤلف). پوشندۀ خطا. (آنندراج) : گر رحمت حق هست عطاباش و خطاپوش تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی. خاقانی. ای فلک بر درتو حلقه بگوش هم خطاپوش و هم خطائی پوش. نظامی. پیر پیمانه کش ما که ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد. حافظ. آب رو می رود ای ابر خطاپوش ببار که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم. حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد. حافظ
شفیق. رحیم، کسی که از گناه و جرم اغماض می کند. (ناظم الاطباء). جرم پوش. (یادداشت بخط مؤلف). پوشندۀ خطا. (آنندراج) : گر رحمت حق هست عطاباش و خطاپوش تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی. خاقانی. ای فلک بر درتو حلقه بگوش هم خطاپوش و هم خطائی پوش. نظامی. پیر پیمانه کش ما که ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد. حافظ. آب رو می رود ای ابر خطاپوش ببار که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم. حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد. حافظ
نوردهای مار، و چنین است مطاوی امعاء و شحم و بطن و جامه، مطوی واحد آن است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیچیدگیهاو شکنها و نوردها. جمع واژۀ مطوی. (غیاث) (آنندراج) : ’ما بقیت فی مطاوی امعائها ثمیله و فی مطاوی درعه اسد’، ای فی ضمن امعائها و فی ضمن درعه. و قول حریری ’و بغیتی فی مطاوی: ما ترفدون زهیده’، ای فی ضمن ما ترفدون. (اقرب الموارد). و رجوع به مطوی (م وا) شود
نوردهای مار، و چنین است مطاوی امعاء و شحم و بطن و جامه، مطوی واحد آن است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیچیدگیهاو شکنها و نوردها. جَمعِ واژۀ مطوی. (غیاث) (آنندراج) : ’ما بقیت فی مطاوی امعائها ثمیله و فی مطاوی درعه اسد’، ای فی ضمن امعائها و فی ضمن درعه. و قول حریری ’و بغیتی فی مطاوی: ما ترفدون زهیده’، ای فی ضمن ما ترفدون. (اقرب الموارد). و رجوع به مطوی (م َ وا) شود
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
ختایی گونه ای از چینی که در زمان صفویان ساخته می شده، گونه ای پارچه که از ختامی آورده اند، گونه ای اگور (آجر) چهار گوش بزرگ منسوب به خطا. از اهل خطا (ختا) ختایی، آنچه در سرزمین خطا (ختا) ساخته میشد، نوعی پارچه منسوب به خطا (ختا)، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و رنگارنگ بوده و بومش زرد و سفید و سبز یک رنگ
ختایی گونه ای از چینی که در زمان صفویان ساخته می شده، گونه ای پارچه که از ختامی آورده اند، گونه ای اگور (آجر) چهار گوش بزرگ منسوب به خطا. از اهل خطا (ختا) ختایی، آنچه در سرزمین خطا (ختا) ساخته میشد، نوعی پارچه منسوب به خطا (ختا)، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و رنگارنگ بوده و بومش زرد و سفید و سبز یک رنگ