جدول جو
جدول جو

معنی خضیر - جستجوی لغت در جدول جو

خضیر
(خَ)
سبز، ترۀ سبز. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خضیر
(خُ ضَ)
لقب ابراهیم بن مصعب زبیر است. (منتهی الارب)
شیخ علی بن ریاحی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خضیر
سبز، تره سبز
تصویری از خضیر
تصویر خضیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نضیر
تصویر نضیر
(پسرانه)
شاداب، سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نضیر
تصویر نضیر
شاداب، سبزوخرم، زیبا و تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطیر
تصویر خطیر
بااهمیت، مهم، بسیار، پرخطر، خطرناک، دشوار، ارزشمند، بزرگ، عالی مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیر
تصویر خمیر
آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانند گندم یا جو، هر مادۀ نرم و شکل پذیر مثلاً خمیر بازی، خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضیب
تصویر خضیب
رنگین، خضاب کرده شده، رنگ کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ ضَ)
اسماعیل بن علی متوفی بسال 903 هجری قمری از فاضلان زمان خود بود و او را تصانیف و رسائل مدونه و خطب و دیوان شعر است و کتاب نیکویی در علم قرائت دارد، به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 1 چ 2 ص 316)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
خرمابنی که غورۀ آن سبز بریزد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مسجدیست میان تبوک و مدینه، اخطاط غلام، عذار برآوردن کودک، اخطاط خطّه، از آن خود گردانیدن آنرا و نشان کردن بر آن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تخضور. سبز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبز گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). سبز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، برکت داده شدن کسی در چیزی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خفیر
تصویر خفیر
پناه دهنده، نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیر
تصویر خمیر
آرد آمیخته شده با آب و بر آمده و ترش شده جهت ساختن نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیر
تصویر مضیر
شیر ترش، سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیر
تصویر خسیر
زیانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضیر
تصویر نضیر
زر و سیم، تازه و آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیر
تصویر خزیر
خاکستر سوزنده ای که در آن آتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضور
تصویر خضور
سبز، سبز شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضار
تصویر خضار
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریر
تصویر خریر
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضیب
تصویر خضیب
حنا بسته، رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضیم
تصویر خضیم
خورده جویده، بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیر
تصویر خطیر
بزرگ، مهم، عظیم، با قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختیر
تصویر ختیر
ترفند کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجیر
تصویر خجیر
خوب، زیبا، جمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیر
تصویر خبیر
آگاه، دانا، با خبر، ساخته شده و مهیا گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضیر
تصویر حضیر
چرک ریم، ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضیر
تصویر تخضیر
سبزاندن سبز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریر
تصویر خریر
((خَ رِ))
صدای آب و وزش باد، جای پست، خرخر، صدایی که از گلوی شخص خوابیده برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفیر
تصویر خفیر
((خَ))
نگهبان، حامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطیر
تصویر خطیر
((خَ))
باارزش، ارجمند، پرخطر، دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضیب
تصویر خضیب
((خَ))
حنا بسته، خضاب کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیر
تصویر خمیر
((خَ))
هر چیز که با آب مخلوط و غلیظ شود، آرد جو یا گندم که برای پختن نان یا شیرینی با آب آمیخته باشند
فرهنگ فارسی معین