- خضیب
- حنا بسته، رنگین
معنی خضیب - جستجوی لغت در جدول جو
- خضیب
- رنگین، خضاب کرده شده، رنگ کرده شده
- خضیب ((خَ))
- حنا بسته، خضاب کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رنگ کردن
خضاب کردن، رنگ کردن
سخنران
شکاف زمین شکاف دراز
نا امید، مایوس، بی بهره، نومید
سخنران، نوشته خوان، اندرز گوی انجمنیک خواستگار مردی که زن می خواهد مرد خطبه خوان سخنران، واعظ، جمع خطباء (خطبا)
خورده جویده، بران
سبز، تره سبز
حنا و گلگونه کردن
شهر بزرگ فراخشهر، گشاده دست نیکو کار
پر حاصل، پر آب و علف
کسی که خطبه می خواند، سخنران
آلت تناسلی مرد، جمع قضبان، شاخۀ درخت، شاخۀ بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیر
شاخه، شاخه بریده شوش، تلویز (گویش نایینی) شاخه نرم وتازه، چوبدستی، تازیانه، کمان چوبی، تیغ بران -8 نره، سختو خرزه خرنره شاخه درخت شاخه نرم و تازه: می زعفری خور ز دست بتی که گویی قضیبی است از خیزران. (منو چهری. د. 62)، چوبدستی: و خیز ران سیمین در دست ناظران تا چون فرزند پدیدار شود قضیب بر طشت زنند تا آواز بگوش حکیمان رسد و طالع فرزند شاه بدست آورند، تازیانه، کمان ساخته از شاخه درخت، آلت تناسل مرد نره (مطلقا)، آلت تناسل خر نره خر، جمع قضبان
هر یک از موادی که با آن موی سر و صورت یا پوست بدن را رنگ می کردند مانند حنا، خضاب کرده شده، رنگ کردن
مایوس، ناامید
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
نا امید، مایوس، نومید
دست رنگین
کف دست رنگ شده
نو ماه بارور
کف دست رنگ شده، در علم نجوم ستاره ای سرخ رنگ در جانب شمال که قدما معتقد بودند هرگاه به دایرۀ نصف النهار برسد دعا مستجاب می شود، برای مثال بر استقامت حال تو بر بسیط زمین / بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا (انوری - ۱۷)