جدول جو
جدول جو

معنی خضعه - جستجوی لغت در جدول جو

خضعه
(خُ ضَ عَ)
آنکه با همه کسان فروتنی نماید، خرمابن رسته ازهسته، کسی که غلبه کند مر همسران خود را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خضعه
(خَ عَ)
آواز برخورد تازیانه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: سمعت للسیاط خضعه للسیوف بضعه: فالخضعه صوت وقع السیاط و البضعه القطع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بضعه
تصویر بضعه
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدعه
تصویر خدعه
مکر، حیله، فریب، احتیال، شید، نارو، قلّاشی، کید، دستان، نیرنگ، دلام، تزویر، خاتوله، چاره، تنبل، کلک، ترفند، دغلی، اشکیل، ترب، ستاوه، شکیل، گربه شانی، روغان، دویل، غدر، ریو، گول، حقّه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ عَ)
جمع واژۀ خادع. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خُ / خِ عَ)
فریب. منه: الحرب خدعه، جنگ انصرام می یابد بفریب. (از منتهی الارب) ، این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
پاره ای از گوشت. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ عَ)
مردی که در تعویق افکند مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
لنگی در یکی از دو پا. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
کودکی که در شکم مادر باشد و چون مادر بمیرد شکم وی را بدرانند و کودک را بدرآرند. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ عَ)
قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعه بن کعب اند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُعَ)
قطعه ای از زمین درشت. (منتهی الارب) (ازتاج العروس). ج، خشع، توده ای که بلند نباشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس). جمع واژۀ خشع
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
زن بسیارخضاب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
آواز شکم اسب. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب) (از البستان) ، دو گوشت پارۀ کاواک که آن آواز برآید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، آواز توجبه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). آواز سیل و سیلاب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ ضَ مَ)
بسیارخورنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
تعویذ و بازوبند. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، حرزی که مردان در هنگام رفتن پیش سلاطین و در جنگ پوشند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُضُلْ لَ)
از اعلام زنان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
واحد خضل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعد بن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت. (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ عَ یا خُ تْ عَ)
پلنگ ماده. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خُ عَ)
مکر. فریب. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). نیرنگ. کنبوره. دستان. زرق. دغا. اوزند. رنگ. ترفند. حقه. تنبل (ت / ت و ب / ب ) .کنبور. افسون. کیمیا: جاه دنیای فریبنده... مانند خدعۀ غول... است. (کلیله و دمنه). آن مدامیر به آن خدعه مغرور گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی).
ای خلیل اینجا شرار و دود نیست
جزکه سحر و خدعۀ نمرود نیست.
مولوی (مثنوی).
بشنوم یا من دهم هم خدعه اش
تا بداند اهل را آن فرع کش.
مولوی (مثنوی).
ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خدعه سرا.
مولوی (مثنوی).
، کسی که مردم او را بسیار فریب میدهند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، آنچه بوسیلۀ او حیله می شود. ما یخدع به. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ عَ)
پاره ای از گوشت. و فی الحدیث: فاطمه بضعه منی، ای جزو منی. ج، بضع و بضع و بضاع و بضعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پارۀ گوشت. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (ازفرهنگ نظام). گوشت پاره. (غیاث).
لغت نامه دهخدا
(بَ ضَ عَ)
جمع واژۀ باضع. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ بَ)
زن فربه، زن درماندۀ عاجز. ضعیفه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وضعه
تصویر وضعه
جایگاه، میانک کیان (مرکز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیضعه
تصویر خیضعه
میدان جنگ، آوای کار زار، کلاه خود
فرهنگ لغت هوشیار
تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعه
تصویر خزعه
لنگی پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضره
تصویر خضره
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضعا
تصویر خضعا
مونث اخضع: خواریخواه زبونی پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضمه
تصویر خضمه
ستبری گندگی، میانه، ستبر بازو
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خادع، فریبکاران، کوره راه ها، دژ خویان بلوس اروند کرش دستان فریب مکرورزی دستان آوری: (بمکر و خدعه در دام افتاد)، مکر فریب دستان فسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضعه
تصویر بضعه
پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدعه
تصویر خدعه
((خُ عِ))
مکر، حیله و فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بضعه
تصویر بضعه
((بَ عَ))
گوشت پاره، فرزند، جگرگوشه
فرهنگ فارسی معین