معنی خضب در لغت نامه دهخدا

رنگ کردن چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه:خضب الید و غیرها خضبا، رنگ کرد دست و جز آنرا بحناو هرگاه دست و موی و جز آنرا ذکر نکنند، می گویند: خضب خضابا. (ناظم الاطباء)، سبز شدن شکوفۀ خرما، برآمدن گیاه از زمین. منه: خضبت الارض، سبز شدن درخت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)

معنی خضب در لغت نامه دهخدا

سبزی شکوفۀ خرما. ج، خضوب، سبزه نودمیده بباریدن باران. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)، سبزی که از درخت برآید در اول برگ آوردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)

معنی خضب در فرهنگ لغت هوشیار

سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی

معنی خضب - جستجوی لغت در جدول جو

خضب

لغت نامه دهخدا

خضب

لغت نامه دهخدا

خضب

فرهنگ لغت هوشیار

خضر

(پسرانه)

نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد

فرهنگ نامهای ایرانی

خمب

خم، ظرف سفالی بزرگ، خنب

فرهنگ فارسی عمید

خنب

خم، ظرف سفالی بزرگ، خمب

فرهنگ فارسی عمید

خضبه

(خُ بَ)

زن بسیارخضاب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تخضب

(اِ تِ)

اختضاب. رنگ کردن با حنا و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)

لغت نامه دهخدا

مخضب

(مِ ضَ)

تغار و لگن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغار. طشت شمع. خضابدان. (دهار). و رجوع به مخضبه شود

لغت نامه دهخدا

مخضب

(مُ خَضْ ضِ)

رنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که رنگ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیب شود

لغت نامه دهخدا

مخضب

(مُ خَضْ ضَ)

رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود

لغت نامه دهخدا

اخضب

(اَضَ)

نعت تفضیلی از خضب و خضوب. سبزتر

لغت نامه دهخدا

خصب

جانب فربه کردن

معنی خضب - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما