جدول جو
جدول جو

معنی خضاجر - جستجوی لغت در جدول جو

خضاجر
(خَ جِ)
کفتار یا بچۀ کفتار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خناجر
تصویر خناجر
خنجرها، حربه های برنده به اندازه های کارد که تیغه اش کج و هر دو دم آن تیز باشد، دشنه ها، جمع واژۀ خنجر
فرهنگ فارسی عمید
(جِ)
آواز آبی است در بن کوه. (منتهی الارب). صوت الماء علی سفح الجبل. (تاج العروس) (اقرب الموارد) ، آواز. (منتهی الارب) ، صدای آب در دامنۀ کوه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شیر که در آن آب بیشتر باشد، ترۀ نورس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
شهریست نزدیک شحر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
موضع بسیاردرخت. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُضْ ضا)
مرغی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
بقول عمرانی موضعی است. (معجم البلدان ج 3 ص 384)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دلتنگ. بی آرام از غم. مضطرب. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ مضجر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به مضجر و مضاجیر شود
لغت نامه دهخدا
اندوهناک نمودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ جِ)
جمع واژۀ خنجور. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، جمع واژۀ خنجر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(خُ جِ)
آب شور، آبی که به تلخی نرسیده باشد و ستور آن را خورد. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضاجر
تصویر تضاجر
اندوهناک نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضار
تصویر خضار
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاجر
تصویر ضاجر
دلتنگ نا آرام دلتنگ بی آرام از غم مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاجر
تصویر ضاجر
((جِ))
دلتنگ، بی آرام از غم
فرهنگ فارسی معین