جدول جو
جدول جو

معنی خصین - جستجوی لغت در جدول جو

خصین
(خَ)
تبر خرد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد). صورت مذکر و مؤنث این کلمه یکی است. ج، اخصن، خصن
لغت نامه دهخدا
خصین
تبرک تبر کوچک
تصویری از خصین
تصویر خصین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خصیم
تصویر خصیم
دشمن، آنکه بدی و زیان کس دیگر را بخواهد و کینه از او در دل داشته باشد، بدخواه، عدو، خصم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
پر حاصل، پر آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصین
تصویر حصین
استوار، محکم، مرصوص، بادوام، مدغم، متأکّد، مستحکم، ستوار، درواخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
بیضه، خایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشین
تصویر خشین
خشینه، نوعی باز با چشم های سیاه و پرهای کبود در پشت، ویژگی این نوع باز مثلاً باز خشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصین
تصویر رصین
ویژگی سخن محکم و استوار
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
یار. دوست. (از دهار) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). صدیق. مصاحب. (یادداشت بخط مؤلف) ، معشوق. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به خدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَدْ دَ)
تثنیۀ خدّ است. دو رخ. دو رخساره. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
سامان کار. (آنندراج) ، جمع حساب. (از آنندراج) ، تودۀ ریگ. (از آنندراج). رجوع به ’خبیر’ و ’خبیوره’ و ’خبیوه’ شود، طبق چوبین. (از برهان قاطع). طبقی بود ازچوب گز یا بید بافته. (از فرهنگ اوبهی). مؤلف لغتنامه را نظر برآن است که این کلمه مصحف ’چبین’ است
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مختون. ختنه کرده شده. آنکه او را ختنه کرده باشند. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
خیانت کننده. دغل. ناراست. نااستوار. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). رجوع به خائن شود: برسدبه شما خاینان آنچه مستوجب آنید. (تاریخ بیهقی).
ز خاین دور باش ای دوست هموار
که خاین را نباشد دین بیکبار.
ناصرخسرو.
بتضریب نمام خاین بنای آن (دوستی) خلل پذیرد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(حُصَ)
ابن عبدالرحمان السلیمی، مکنی به ابی هذیل. محدث است و تابعی است، وفات او به سال 135 هجری قمری بود در سن نود و سه سالگی. رجوع به حبیب السیر جزء سیم ج 2 ص 270 و عیون الاخبار ج 1 ص 149 و ج 2 ص 300 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشین
تصویر خشین
درشت خو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزین
تصویر خزین
اندوخته، گوشت بوی گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
بردبار، ارجمند، استوار، کوشا، دردناک محکم پابرجا استوار، جزیل استوار مقابل رکیک کلام رصین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصین
تصویر حصین
محکم، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدین
تصویر خدین
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبین
تصویر خبین
سامان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاین
تصویر خاین
خیانت کننده، نا استوار، دغل، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیم
تصویر خصیم
دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیل
تصویر خصیل
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیف
تصویر خصیف
خاکستر، نال (نعل)، کوه دو رنگ کوه سپید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
شهر بزرگ فراخشهر، گشاده دست نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصان
تصویر خصان
بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنین
تصویر خنین
گریه در بینی، خنده در بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
((خَ))
پرآب، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصیم
تصویر خصیم
((خَ))
دشمن، جمع خصماء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاین
تصویر خاین
((یِ))
خیانتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصین
تصویر رصین
((رَ))
محکم، پابرجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصیه
تصویر خصیه
((خُ یِ))
بیضه، خایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصین
تصویر حصین
((حَ))
استوار، محکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشین
تصویر خشین
((خَ))
هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشینه
فرهنگ فارسی معین