جدول جو
جدول جو

معنی خصومتگری - جستجوی لغت در جدول جو

خصومتگری(خُ مَ گَ)
دشمنی. عداوت:
خصومتگری برگرفتم ز راه
بدین اعتماد آمدم نزد شاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورتگری
تصویر صورتگری
تصویرسازی، نقاشی، برای مثال دهد نطفه را صورتی چون پری / که کرده ست بر آب صورتگری (سعدی۱ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(خُ مَ گَ)
دشمنی کننده. مدعی. منازع. حریف:
خصومتگران گشته در خاک پست
هنوز آن خصومت در آن خاک هست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ گَ)
خدمت کاری. حالت خدمتگر. عمل خدمتگر:
ولیکن بخدمتگری هفت سال
کمربسته باید بفرخنده حال.
شمسی (از یوسف و زلیخا).
سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه.
سوزنی.
تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. (کتاب المعارف).
کنون کآمدی وین خبر شد عیان
بخدمتگری چون نبندم میان.
نظامی.
خدمتش آرد فلک چنبری
بازرهد ز آفت خدمتگری.
نظامی.
همان خان خانان بخدمتگری
جریده بهمراهی و رهبری.
نظامی.
کنیزان چابک غلامان چست
بهنگام خدمتگری تندرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ گَهْ)
میدان جنگ. میدان نبرد. (ناظم الاطباء) :
خصومتگهی ساخت تا نفخ صور
که از سازگاری شد آن شهر دور.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ)
نقاشی. تصویرسازی. عمل صورتگر:
به صورتگری گفت پیغمبرم
ز دین آوران جهان برترم.
فردوسی.
به صورتگری دست برده زمانی
به گندآوری گوی برده ز آزر.
فرخی.
اگر لاله پرنور شد چون ستاره
جز از وی نپذرفت صورتگری را.
ناصرخسرو.
و اول کسی که نقاشی و صورتگری فرمود او بود (جمشید). (فارسنامۀ ابن بلخی ص 32).
شنیدم که مانی به صورتگری
ز ری سوی چین شد به پیغمبری.
نظامی.
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصومتگر
تصویر خصومتگر
افند گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصومتگاه
تصویر خصومتگاه
افند گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمتگری
تصویر خدمتگری
خدمتکای نوکری چاکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورتگری
تصویر صورتگری
عمل و شعل صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویرسازی، تصویرگری، چهره نگاری، نقاشی، نگارگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد