خدمت کاری. حالت خدمتگر. عمل خدمتگر: ولیکن بخدمتگری هفت سال کمربسته باید بفرخنده حال. شمسی (از یوسف و زلیخا). سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه. سوزنی. تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. (کتاب المعارف). کنون کآمدی وین خبر شد عیان بخدمتگری چون نبندم میان. نظامی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد ز آفت خدمتگری. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. کنیزان چابک غلامان چست بهنگام خدمتگری تندرست. نظامی
خدمت کاری. حالت خدمتگر. عمل خدمتگر: ولیکن بخدمتگری هفت سال کمربسته باید بفرخنده حال. شمسی (از یوسف و زلیخا). سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه. سوزنی. تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. (کتاب المعارف). کنون کآمدی وین خبر شد عیان بخدمتگری چون نبندم میان. نظامی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد ز آفت خدمتگری. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. کنیزان چابک غلامان چست بهنگام خدمتگری تندرست. نظامی
نقاشی. تصویرسازی. عمل صورتگر: به صورتگری گفت پیغمبرم ز دین آوران جهان برترم. فردوسی. به صورتگری دست برده زمانی به گندآوری گوی برده ز آزر. فرخی. اگر لاله پرنور شد چون ستاره جز از وی نپذرفت صورتگری را. ناصرخسرو. و اول کسی که نقاشی و صورتگری فرمود او بود (جمشید). (فارسنامۀ ابن بلخی ص 32). شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری. سعدی
نقاشی. تصویرسازی. عمل صورتگر: به صورتگری گفت پیغمبرم ز دین آوران جهان برترم. فردوسی. به صورتگری دست برده زمانی به گندآوری گوی برده ز آزر. فرخی. اگر لاله پرنور شد چون ستاره جز از وی نپذرفت صورتگری را. ناصرخسرو. و اول کسی که نقاشی و صورتگری فرمود او بود (جمشید). (فارسنامۀ ابن بلخی ص 32). شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری. سعدی