جدول جو
جدول جو

معنی خصب - جستجوی لغت در جدول جو

خصب
فراوانی نعمت و عیش
تصویری از خصب
تصویر خصب
فرهنگ فارسی عمید
خصب
(خُ)
جانب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، اخصاب، ماری است سپید و کوهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خصب
(خَ صِ)
بسیارگیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
خصب
(خَ)
شکوفۀ خرما. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، خرمابن، خرمابن بسیار بار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خصب
(تَ)
فربه کردن. (یادداشت بخط مؤلف). چاق کردن
لغت نامه دهخدا
خصب
جانب فربه کردن
تصویری از خصب
تصویر خصب
فرهنگ لغت هوشیار
خصب
((خَ))
شکوفه خرما، درخت خرما
تصویری از خصب
تصویر خصب
فرهنگ فارسی معین
خصب
((خِ))
فراوانی گیاه و سبزه، خوبی سال
تصویری از خصب
تصویر خصب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ صِ بَ)
مؤنث خصب. بسیارگیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
واحد خصب یک خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ بَ)
بسیارگیاه و فراخ سال. (منتهی الارب).
- ارضون خصبه، زمینهای بسیارگیاه فراخ سال. (ناظم الاطباء).
- ارضون خصبه، زمینهای بسیارگیاه فراخ سال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
نعت تفضیلی از خصب. فراخ تر. ارهم. امرع.
- امثال:
اخصب من صبیحه لیلهالظلمه، وذلک انّه اصابت النّاس ببغداد لیله ریح جأت بما لم تأت به قطّ و ذلک فی ایّام المهدی فالقی ساجداً و هویقول اللهم ّ احفظنا واحفظ فینا نبیک صلّی اﷲ علیه وآله و لاتشمت بنا اعدأنا من الامم و ان کنت یا رب ّ اخذت النّاس بذنبی فهذه ناصیتی بیدک فارحمنا یا ارحم الراحمین. فی دعاء کبیر حفظ منه. هذا! فلما اصبح تصدّق بالف الف درهم و اعتق ماءه رقبه و احج ّ مائه رجل ففعل مثل ذلک جل ّ قوّاده و بطانته والخیزران و من اشبه هؤلاء فکان النّاس بعد ذلک اذا ذکروا الخصب قالوا اخصب من صبیحه لیلهالظلمه. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
جای فراخ سال و بسیارغله. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شهر فراخ و بسیار غله. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخصاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصی
تصویر خصی
اخته تخم کشیده مردی که بیضه اش را کشیده باشند اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضب
تصویر خضب
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
فرهنگ لغت هوشیار
مغاکچه های سرین، سوراخ سوزن، تیاهدینی، هم آوای حرب، ویران کردن، خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
شهر بزرگ فراخشهر، گشاده دست نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصم
تصویر خصم
غلبه کردن در خصومت مالک، صاحب جانب، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصل
تصویر خصل
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصر
تصویر خصر
سرد سرما سرد شدن میان کمر، راه میان بر سرد سرما سرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطب
تصویر خطب
جمع خطبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصا
تصویر خصا
خایه کشیدن خایه کشی بیخایه کردن اخته کردن خایه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب درست
فرهنگ لغت هوشیار
ناخن، برگ تاک، پرده دل، مرد زن پسند دل خرما پیه خرما، پوسته پوست درخت دار پوست، لای سیاه لجن ابر بی بار، درخش خراشیدن به ناخن، بریدن ، پاره کردن، هوشربایی، گزیدن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
اسپ خیز، توسنی جامه پاره برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم گاه برین دست و گاه بر آن دست ایستادن اسب، تیز رفتن، نوعی دویدن پویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدب
تصویر خدب
گولی، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
بی بهرگی این واژه پارسی نیز هست برابر با باز پس افکنده باز پس افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبص
تصویر خبص
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
پدپود افروزینه، شرکیدن شرک گرفتن (شرک حصبه) پرتاب سنگریزه، گستردن سنگریزه، کار بردافروزینه آتشگیره فروزینه بوته، سنگریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصب
تصویر اصب
لقب ماه رجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
بارور مکانی که درآن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصب
تصویر مخصب
((مُ صَ))
مکانی که در آن خیر و برکت و فراوانی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصب
تصویر عصب
سهشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نصب
تصویر نصب
کارگزاری، کارگزاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره