جدول جو
جدول جو

معنی خصایل - جستجوی لغت در جدول جو

خصایل
خصلت ها، صفت ها، خصوصیت ها، ویژگی ها، خوها، عادت ها، جمع واژۀ خصلت
تصویری از خصایل
تصویر خصایل
فرهنگ فارسی عمید
خصایل
(خَ یِ)
خصائل. خصلتها. صفتها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خصایل
جمع خصیلت (خصیله) خصلتها صفات
تصویری از خصایل
تصویر خصایل
فرهنگ لغت هوشیار
خصایل
((خَ یِ))
جمع خصیلت، خصلت ها، صفات
تصویری از خصایل
تصویر خصایل
فرهنگ فارسی معین
خصایل
خصلت ها، صفات، محامد، مناقب، فضایل
متضاد: ذمائم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خصایص
تصویر خصایص
خصیصه ها، ویژگی ها، جمع واژۀ خصیصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصال
تصویر خصال
خصلت ها، صفت ها، خصوصیت ها، ویژگی ها، خوها، عادت ها، جمع واژۀ خصلت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ یِ)
نیکوخصال
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نعت فاعلی از صول. حمله برنده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ خصلت. (یادداشت بخط مؤلف) :
مأمور خداوند مصر و عصرم
محمود بدو شد چنین خصالم.
ناصرخسرو.
و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه). و معالی خصال ملوک اسلاف... قبلۀ عزائم میمون داشته است. (کلیله ودمنه).
این امیر ماضی در جملۀ خصال بی قرین بود و یگانه روی زمین. (ترجمه تاریخ یمینی).
چون شیر بخود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش.
نظامی.
حسنت جمیع خصاله. سعدی.
- بدخصال، بدعادت. بدخصلت:
تو روی محمد چگونه بینی
چون دشمن آنی ز بدخصالی.
(ناصرخسرو).
یکی گفت از این بندۀ بدخصال
چه خواهی هنر یا ادب یا جمال.
سعدی (بوستان).
دزدان در کوه و کمر حیران از بدخصالی. (مجالس سعدی ص 23).
- خصال بد، عادت بد.
- خصال حمیده، خوی های نیک. (ناظم الاطباء).
- خصال رذیله، خویهای زشت و بد.
- خصال ستم، عادت ستم. خصلت ستم: قتل جوان نمیرسد مگر از خلل جود و خصال ستم. (ترجمه تاریخ یمینی).
- خصال ستوده، خویهای نیک: آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بودبا چندین خصال ستوده. (تاریخ بیهقی).
- ستوده خصال، با خصلتهای نیکو: ملاحظۀ و اردات اعمال این پادشاه دین پناه ستوده خصال واضح و لایح همی گردد. (حبیب السیر جزء4 از ج 3 ص 322).
نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال
برفت و ناقۀ جمازه را مهار گرفت.
- مشتری خصال، آنکه خوی مشتری دارد. خوش خصال. خوب خصلت:
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که بجانند مشتری.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(خُ صَ)
نام جایگاهی است در شام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خصله. (یادداشت بخطمؤلف). خصلتها. صفتها. (ناظم الاطباء) :
دل داده ام بیاری شوخی کشی نگاری
محمودهالسجایامرضیهالخصائل.
حافظ.
، جمع واژۀ خصیله. (منتهی الارب). رجوع به خصیله شود
لغت نامه دهخدا
(خَ یِ)
خصائص، خاصیتها و اختصاصات و شایستگیها و سزاواریها. (از ناظم الاطباء) : این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت... تقریر افتاد. (کلیله و دمنه). و یکی از خصایص آن حضرت... آن است که وفات خلفاء آنجا که اتفاق افتاد. (کلیله و دمنه). حق تعالی او را بخصایص ادب و میل بمعالی آراسته کرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی). همگنان مجتمع الهمه و متفق الکلمه گشتند که اهلیت و استحقاق سروری و خصایص بهتری و مهتری جز ناصرالدین سبکتکین را نیست. (ترجمه تاریخ یمینی).
شمایلی که نیاید بوصف در اوهام
خصایصی که نگنجد بذکر در افواه.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
حسن بیک. از شعرای ایران و اصل او از ترکان جغتای است که در خراسان نشو ونما کرده است و این بیت از اوست:
یک شیشۀ می آرید ز ایران سوی توران
تا خون جگرگوشۀ کاوبین ببندم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
کاشانی. از شاگردان مولانا محتشم است و این بیت از اوست:
مکن منع من بیدل زبسیارآمدن سویت
که گر صدبار دارم آرزو یکبار می آیم.
(قاموس الاعلام ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صایل
تصویر صایل
حمله برنده، گستاخ سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصال
تصویر خصال
خویها، خصلتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصایص
تصویر خصایص
جمع خصیصه خاصیتها اختصاصات شایستگیها سزاواریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصائل
تصویر خصائل
خصلتها، صفتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیل
تصویر خصیل
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصال
تصویر خصال
((خِ))
جمع خصلت، خوی ها، عادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صایل
تصویر صایل
حمله برنده، گستاخ، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصایص
تصویر خصایص
((خَ یِ))
جمع خصیصه، شایستگی ها، ویژگی ها
فرهنگ فارسی معین
خوی ها، عادتها، خصلت ها، سجایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در روستای چینو ی علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی