مصدر دیگر برای مخاصمه است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن. (زوزنی). با کسی داوری کردن. (تاج المصادر بیهقی). داوری، جدال. مجادله. (یادداشت بخط مؤلف) : او من ینشوء فی الحلیه و هو فی الخصام (قرآن 43 / 17). پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیرۀ ایام و عدت اوقات خصام اندوخته بود بستد. (ترجمه تاریخ یمینی). - الدﱡالخصام، شدیدالعداوه: و یشهد اﷲ علی ما فی قلبه و هو الدالخصام. (قرآن 204/2)
مصدر دیگر برای مخاصمه است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن. (زوزنی). با کسی داوری کردن. (تاج المصادر بیهقی). داوری، جدال. مجادله. (یادداشت بخط مؤلف) : او من ینشوء فی الحلیه و هو فی الخصام (قرآن 43 / 17). پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیرۀ ایام و عدت اوقات خصام اندوخته بود بستد. (ترجمه تاریخ یمینی). - اَلَدﱡالخِصام، شدیدالعداوه: و یشهد اﷲ علی ما فی قلبه و هو الدالخصام. (قرآن 204/2)
خرامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خرامنده مثلاً خوش خرام، مهمانی، ضیافت، نوید، مژده، برای مثال یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی - ۱/۲۰۵ حاشیه)
خرامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خرامنده مثلاً خوش خرام، مهمانی، ضیافت، نوید، مژده، برای مِثال یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی - ۱/۲۰۵ حاشیه)
جمع واژۀ خصم، بمعنی گوشۀ اندرونی دنبالۀ مشک که در مقابل دهانه باشدو جانب و ناحیه و گوشه یعنی دسته، پست گردن کردن پیری و مانند آن کسی را. پست گردن گردانیدن کسی را کلانسالی، فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
جَمعِ واژۀ خُصم، بمعنی گوشۀ اندرونی دنبالۀ مشک که در مقابل دهانه باشدو جانب و ناحیه و گوشه یعنی دسته، پست گردن کردن پیری و مانند آن کسی را. پست گردن گردانیدن کسی را کلانسالی، فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام