جدول جو
جدول جو

معنی خصال - جستجوی لغت در جدول جو

خصال
خصلت ها، صفت ها، خصوصیت ها، ویژگی ها، خوها، عادت ها، جمع واژۀ خصلت
تصویری از خصال
تصویر خصال
فرهنگ فارسی عمید
خصال(خِ)
خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ خصلت. (یادداشت بخط مؤلف) :
مأمور خداوند مصر و عصرم
محمود بدو شد چنین خصالم.
ناصرخسرو.
و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه). و معالی خصال ملوک اسلاف... قبلۀ عزائم میمون داشته است. (کلیله ودمنه).
این امیر ماضی در جملۀ خصال بی قرین بود و یگانه روی زمین. (ترجمه تاریخ یمینی).
چون شیر بخود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش.
نظامی.
حسنت جمیع خصاله. سعدی.
- بدخصال، بدعادت. بدخصلت:
تو روی محمد چگونه بینی
چون دشمن آنی ز بدخصالی.
(ناصرخسرو).
یکی گفت از این بندۀ بدخصال
چه خواهی هنر یا ادب یا جمال.
سعدی (بوستان).
دزدان در کوه و کمر حیران از بدخصالی. (مجالس سعدی ص 23).
- خصال بد، عادت بد.
- خصال حمیده، خوی های نیک. (ناظم الاطباء).
- خصال رذیله، خویهای زشت و بد.
- خصال ستم، عادت ستم. خصلت ستم: قتل جوان نمیرسد مگر از خلل جود و خصال ستم. (ترجمه تاریخ یمینی).
- خصال ستوده، خویهای نیک: آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بودبا چندین خصال ستوده. (تاریخ بیهقی).
- ستوده خصال، با خصلتهای نیکو: ملاحظۀ و اردات اعمال این پادشاه دین پناه ستوده خصال واضح و لایح همی گردد. (حبیب السیر جزء4 از ج 3 ص 322).
نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال
برفت و ناقۀ جمازه را مهار گرفت.
- مشتری خصال، آنکه خوی مشتری دارد. خوش خصال. خوب خصلت:
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که بجانند مشتری.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
خصال
خویها، خصلتها
تصویری از خصال
تصویر خصال
فرهنگ لغت هوشیار
خصال((خِ))
جمع خصلت، خوی ها، عادات
تصویری از خصال
تصویر خصال
فرهنگ فارسی معین
خصال
خوی ها، عادتها، خصلت ها، سجایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وصال
تصویر وصال
(دخترانه و پسرانه)
رسیدن به چیزی یا کسی و به دست آوردن آن یا او، لقب شاعر بزرگ قرن دوازدهم، میرزا محمد شفیع شیرازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلال
تصویر خلال
میانۀ چیزی، بین
خوی ها، خصلت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آصال
تصویر آصال
وقت بین عصر و مغرب، آخر روز، شبانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
حسن بیک. از شعرای ایران و اصل او از ترکان جغتای است که در خراسان نشو ونما کرده است و این بیت از اوست:
یک شیشۀ می آرید ز ایران سوی توران
تا خون جگرگوشۀ کاوبین ببندم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
کاشانی. از شاگردان مولانا محتشم است و این بیت از اوست:
مکن منع من بیدل زبسیارآمدن سویت
که گر صدبار دارم آرزو یکبار می آیم.
(قاموس الاعلام ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
گندم و جو باقی مانده در خرمن بعد باد دادن، دانۀ تلخ و جز آن که از گندم برآید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
اخصال رامی، خوردن تیر او به نشانه، یا نزدیک آن
لغت نامه دهخدا
(مِ)
داس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصاف
تصویر خصاف
دروغگو، دمپایی دوز پینه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، ظن، گمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوال
تصویر خوال
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمال
تصویر خمال
دوست خالص
فرهنگ لغت هوشیار
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسال
تصویر خسال
مردمان رذل و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاء
تصویر خصاء
اخته کردن، خایه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصار
تصویر خصار
آزار، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاص
تصویر خصاص
درویشی نیازمندی، شکاف سوراخ، جامه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصام
تصویر خصام
جمع خصم، دشمنان در هم آویختگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصان
تصویر خصان
بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصایل
تصویر خصایل
جمع خصیلت (خصیله) خصلتها صفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصائل
تصویر خصائل
خصلتها، صفتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطال
تصویر خطال
سخت گیر تنگ گیر مردی که بر زن و فرزند سخت گیرد یولاف، سبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختال
تصویر ختال
خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آصال
تصویر آصال
جمع اصیل، شبانگاه، آفتاب زردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصال
تصویر مخصال
داس بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیل
تصویر خصیل
جمع خصیله، پاره گوشت ها، گوشت های پی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آصال
تصویر آصال
آفتاب زردی ها، شبانگاهان، نژادگان
فرهنگ واژه فارسی سره