چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. (از یادداشت مؤلف). قسمت کردنی: زن و خانه و چیز بخشیدنیست تهی دست کس با توانگر یکیست. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302). مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. (سیاست نامۀ خواجه نظام الملک).
چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. (از یادداشت مؤلف). قسمت کردنی: زن و خانه و چیز بخشیدنیست تهی دست کس با توانگر یکیست. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302). مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. (سیاست نامۀ خواجه نظام الملک).
پژمردن، پژمرده شدن، خشک شدن، خوشیدن، بی طراوت شدن، بی آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن متضاد: سبز شدن، بی آب شدن، منجمد شدن، یخ زدن، مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن
پژمردن، پژمرده شدن، خشک شدن، خوشیدن، بی طراوت شدن، بی آب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن متضاد: سبز شدن، بی آب شدن، منجمد شدن، یخ زدن، مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن