جدول جو
جدول جو

معنی خشکلا - جستجوی لغت در جدول جو

خشکلا
از توابع عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشکوا
تصویر خشکوا
نانی که خمیر آن ور نیامده است، نان فطیر
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
خشکنان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نان فطیر را گویند و آن نانی است که پیش برآمدن خمیر پزند. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). خشکوا
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نانی که پیش از برآمدن خمیر پزند و به عربی فطیر گویند. (از فرهنگ رشیدی). خشکفا. خشکوا. رجوع به خشکفا و خشکوا شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
شاخه های خرد خشک و برگهای خشک درختی سبز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
دهی از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنه 920 تن. آب آن از رود خانه هراز. محصولات عمده برنج و صیفی و غلات. اکثر سکنه در تابستان به ییلاقهای لاریجان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شُ کُ)
شکلات. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شکلات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشکنا
تصویر خشکنا
نای گلو حلقوم گلو
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار