جدول جو
جدول جو

معنی خشکدشت - جستجوی لغت در جدول جو

خشکدشت(خُ دَ)
مرتع مهمی است که فقط در تابستان عده ای از گله داران سیاهکل برای تعلیف گله های خود به آن محل میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس، بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
(خَ زِ دَ)
همان دشت قبچاق است آن را دشت خزر نیز می گویند. (از نزهت القلوب چ دبیرسیاقی ص 22). و رجوع به دشت قبچاق شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
آنکه دست بی حرکت دارد، اشل ّ. شلاّء. اعسم. (یادداشت بخط مؤلف) ، ممسک. بخیل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (یادداشت بخط مؤلف) :
جهان کز آب کرم بحر بود برگردید
ز دست بخل تو ای خشک دست تردامن.
شریف تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ پُ)
جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاه. (منتهی الارب) :
مار این را خشک پشت و آن نمی خائید سر
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(خِ خِ)
بمعنی خشت خشت است که صدای ورق کاغذ و جامه و آواز شلوار نوپوشیده باشد و جز آن. (از برهان قاطع) :
که فرومرد از یکی خش خشت موش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
دهی است از دهستان گرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش. سکنۀ آن 1053 تن. آب از رودخانه گرگانرود است. ده کوچک جام کوه جزء این ده منظور شده است. محصول عمده غلات، لبنیات، پشم و عسل میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام دیهی به فرح آباد مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی). دهی از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری. واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری ساری. کنار رود تجن. دامنه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. داری 120 تن سکنۀشیعه، مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از رود خانه تجن، محصول آنجا پنبه و غلات و برنج و صیفی. شغل زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار