جدول جو
جدول جو

معنی خشنو - جستجوی لغت در جدول جو

خشنو
راضی، شاد شادمان خوشحال
تصویری از خشنو
تصویر خشنو
فرهنگ لغت هوشیار
خشنو
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
تصویری از خشنو
تصویر خشنو
فرهنگ فارسی عمید
خشنو
((خُ))
خشنود
تصویری از خشنو
تصویر خشنو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشنود
تصویر خشنود
قانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
راضی، خوشحال، مسرور، خرسند، شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
راضی، شادمان
فرهنگ فارسی معین
شنوا شنونده. نوعی سیگار که بنام شهر اشنو (اشنویه) (آذربایجان) نامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنی
تصویر خشنی
زن فاجره، زن فاحشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
کچل کل افرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشند
تصویر خشند
راضی، شاد شادمان خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنی
تصویر خشنی
خودفروش، روسپی، خودنما، خودستا، لاف زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنو
تصویر اشنو
((اُ))
نوعی سیگار که به نام شهر اشنو (اشنویه آذربایجان) نامیده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشنگ
تصویر خشنگ
((خَ شَ))
کچل
فرهنگ فارسی معین
نام تجاری نوعی سیگار که به نام شهر اشنو یا اشنویه (از شهرهای آذربایجان غربی) نامیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنواز
تصویر خشنواز
(پسرانه)
تحریفی از نام پادشاه هیاطله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
رضایت رضا، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
خرسندی، خوشحالی، شادی و شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
خرسندی، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
تند خو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنو
تصویر خنو
دشنامگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنونده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشن
تصویر خشن
فاقد نرمش و مهربانی، تندخو مثلاً نگاه خشن،
فاقد لطافت یا ظرافت، زمخت مثلاً صدای خشن،
مقابل نرم، زبر، ناهموار مثلاً پوست خشن
کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنیدن، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً پند شنو، نصیحت شنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشن
تصویر خشن
((خَ ش))
درشت، زبر، تندخو، نامهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
گیاهی است از انواع بوریا که از آن جامه بافند و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشن
تصویر خشن
((خَ شَ))
مرغابی ای بزرگ تیره رنگ و سفید سر، بازی که نه سفید باشد نه سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشو
تصویر خشو
مادرزن، مادرشوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشن
تصویر خشن
Bristly, Curt, Hoarse, Coarsely, Gruff, Jarring, Raspy, Rough
دیکشنری فارسی به انگلیسی
шершавый , грубо , резкий , грубый , хриплый , охрипший , шероховатый
دیکشنری فارسی به روسی
stachelig, grob, kurz, heiser, schroff, rau
دیکشنری فارسی به آلمانی
шершавий , грубо , різкий , грубий , хрипкий , охриплий , шорсткий
دیکشنری فارسی به اوکراینی