- خشف
- آواز، جنبش، خواری
معنی خشف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شبگرد، پر وهان برنده
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
نکره
تند خو
مکیدن
تباه خشک، خرمای خشک، پستان خشک، یاوه خرمای بد خرمای بسیار پست، سخن نا سودمند گفتار بیهوده
ترسو، نام روستایی در خراسان خواف هم آوای خوان نوش ته می شود
رونده، در آینده، برنده
بناز زیستن
خفت و سبکی، تکبر
ربودن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
غضب، غیظ، قهر
بد و ناپسند از هر چیز
مقابل تر، آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد آنچه که رطوبت و نم نداشته باشد یابس بی نم مقابل تر مرطوب، آنچه که فاقد آب باشد بی آب مقابل آبدار مرطوب، گیاه پژمرده بی ثمر، خالص سره زر خشک، خسیس ممسک. یا خشک و خالی. فقط تنها: (ببوسه خشک و خالی قناعت کرد)
آزناکی آزمندی، گریز از بیم گریختن
آجر خام و ناپخته، پاره ای گل که آنرا در قالبی ریزند و چون شکل قالب بخود گرفت قالب را خارج از آن کنند و سپس آن پاره گل بشکل قالب گرفته را در آفتاب گذارند تا خشک شود و بعد آنرا در ساختمانها بکار برند
چوب درست
تباه شدن عقل از کلانسالی
کالک خربزه نارس، کدو ریز و کلان، خیار ریز و کلان تیز دادن، خوردن
سفال
ترسیدن، هراسان
پارسی تازی گشته خوشاب
کشت تباه زمین گل، سنگناک، کبت خانه (کبت هم آوای برف زنبور) کندو
نقصان، کمی
به ضعف بینائی و تنگ شدن چشمان مبتلا شدن
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
ترسیدن، بیمناک شدن
عصبانیت، غضب، برآشفتگی
مکیدن، مکیدن آب یا مایع دیگر
برخلاف وعده عمل کردن، نادرست
خرفت، مقابل جوان، کنایه از پیر
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک