جدول جو
جدول جو

معنی خشتژه - جستجوی لغت در جدول جو

خشتژه
(خِ ژِ)
نوعی از پارچه که متن آن مانند خشت است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشته
تصویر خشته
مفلس، بینوا، بی چیز، تهیدست، برای مثال معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم / زیرا که غریبم من و مجر و حم و خشته (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشتچه
تصویر خشتچه
خشتک، قسمت میانی شلوار که دو پاچۀ آن به هم وصل می کند یا تکه پارچه ای که در این قسمت دوخته می شود، تکه پارچه ای که در زیر بغل لباس دوخته می شد، برای مثال به جای خشتچه گر شست نافه بردوزی / هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
(خِ تَ رَ / رِ)
خشتک که پارچۀ چهارگوشۀ زیر بغل جامه و زیر جامه و شلوار باشد. (از برهان قاطع). رجوع به خشتچه و خشتک شود
لغت نامه دهخدا
(خِ چَ / چِ)
خشت کوچک. خشتک، پارچۀ چهارگوشه ای که در زیر بغل جامه دوزند. (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، سونچه. سوژۀ پیراهن و جبه. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). بغلک. (یادداشت بخط مؤلف) :
بجای خشتچه گر شصت نافه بردوزی
هم ایچ کم نشودگند زشت آن بغلت.
عمارۀ مروزی.
، پارچۀ چهارگوشه ای که میان تنبان دوزند. (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). خشتک، آینۀ زانو. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ)
عاریت. امانت گرفته شده ازکس دیگر در لهجۀ قزوینی ها. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
مفلس و بی برگ و نوا باشد. (صحاح الفرس) (شرفنامۀ منیری) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته.
ابوالعباس مروزی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
خشت کوچک، قطعه ای پارچه مربع که در انتهای آستین لباس و زیر بغل دوخته شود، قطعه ای پارچه که بین دو پاچه شلوار میدوزند خشتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشته
تصویر خشته
بینوا بی چیز تهیدست مفلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشته
تصویر خشته
((خِ یا خَ تِ))
بینوا، بی چیز
فرهنگ فارسی معین