جدول جو
جدول جو

معنی خسروپرستان - جستجوی لغت در جدول جو

خسروپرستان
(خُ رَ / رُو پَ رَ)
آنانی که مطیع و منقاد شاهان می باشند. پادشاه پرستان:
وزان پس سوی زابلستان شود
برآئین خسروپرستان شود.
فردوسی.
فرستید سوی شبستان ما
بنزدیک خسروپرستان ما.
نظامی.
چو خسروپرستان پرستش نمود
هم او را و هم شاه خود را ستود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ رَ / رُو پَ رَ)
پادشاه پرستی. فرمان برداری از شاه. (از ناظم الاطباء) :
به خسروپرستی چنان خاص گشت
که از جملۀ خاصگان درگذشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ زَ دَ / دِ)
مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
یکی کهتری باشدش دوردست
سواری سرافراز و خسروپرست.
فردوسی.
همه پهلوانان خسروپرست
برفتند از ایوان بسالار مست.
فردوسی.
ز دهقان و از مرد خسروپرست
به گیتی سوی بد میازیددست.
فردوسی.
بخوانی مرا بر تو باشد شکست
که یزدان پرستم نه خسروپرست.
فردوسی.
درآمد خروشی ز جای نشست
از آن نامداران خسروپرست.
فردوسی.
نهفته مرا گنج آگنده هست
همان نامداران خسروپرست.
فردوسی.
چون این هر سه زینگونه آری بدست
سپه ساز گردان خسروپرست.
(گرشاسب نامه).
هزار از بزرگان خسروپرست
تکوک بلورین و بالغ بدست.
(گرشاسب نامه).
که آن مهربان ماه خسروپرست
به اقبال شه عطسۀ داور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرپرستان
تصویر سرپرستان
مسئولان
فرهنگ واژه فارسی سره