جدول جو
جدول جو

معنی خسرونژاد - جستجوی لغت در جدول جو

خسرونژاد(خُ رَ / رُو نِ)
شاهزاده. از پشت شاه ها. منسوب به شاه. از نژاد شاهان. صاحب نسب شاهانه:
بدان لشکر فرخ آواز داد
گو پیلتن شاه خسرونژاد.
دقیقی.
بگوید ببهرام خسرونژاد
سخن هر چه دارد ز گیتی بیاد.
فردوسی.
بیاید یکی شاه خسرونژاد
که دارد گذشته سخنها بیاد.
فردوسی.
برفتند یکسر بر کیقباد
بگفتند کای شاه خسرونژاد.
فردوسی.
شیردلی و پسر شیردل
خسروی و خسرو خسرونژاد.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خسروشاد
تصویر خسروشاد
(پسرانه)
پادشاه شاد و خرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خسروزاد
تصویر خسروزاد
(پسرانه)
زاده پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خسروداد
تصویر خسروداد
(پسرانه)
داده پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُ رَ / رُو نِ)
کسی که در وی نشان پادشاهی باشد. (ناظم الاطباء). درویشی که در او نشان سلطنت باشد. (شرفنامۀ منیری) ، آنکه هر که را خواهد بپادشاهی رساند. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) :
صدر جهان که خسرو شرع است بی گمان
این جا بفر خسرو خسرونشان رسید.
سوزنی.
صاحب خسرونشان کز نور رای روشنت
روشنایی وام خواهد خسرو سیارگان.
سوزنی.
آن خسرو خسرونشان که بختیش.
انوری.
چتر زرین چون هوا بگرفت گویی بر فلک
عکس شمشیر شه خسرونشان افشانده اند.
خاقانی.
مکرم دریانوال صفدر بدخواه مال
خواجۀ گیتی گشا صاحب خسرونشان.
خاقانی.
، نشان پرویز و کیخسرو باشد. (شرفنامۀمنیری)
لغت نامه دهخدا