جدول جو
جدول جو

معنی خسروخانی - جستجوی لغت در جدول جو

خسروخانی
(خُ رَ / رُو)
دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری نورآباد کنار باختر راه شوسه خرم آباد به کرمانشاه، تپه ماهور و سردسیر. آب آن از چشمه و محصول غلات ولبنیات و پشم است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خسروانی
تصویر خسروانی
خسروی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های راست پنج گاه و ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه، منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی جنوب پاوه، و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، و 2 هزارگزی قلعه به جوانرود، انتهای راه فرعی سنجابی جوانرود، کوهستانی و سردسیر است، و 47 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری فرمهین. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد آب آن از قنات و زه آب رود محلی و محصول آن غلات و بن شن و ارزن و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه مالرو است و از فرمهین می توان اتومبیل برد. مزرعۀ کهنه ده و دو سه مزرعۀ کوچک دیگر جزء این ده منظور میشود و آن از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خرخان که قریه ای از قراء قومس است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 363 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا)
پیش خوانی. (برهان) (آنندراج) ، خوانندگی و گویندگی، سرنوشت خواندن، طنز و مسخرگی کردن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ سُ رَ / رِ)
ختون. (از منتهی الارب). مصاهرت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ نَ / نِ)
منسوب به خسرو و کنایت از شاهانه. (ناظم الاطباء). شاهانه. (آنندراج) :
دو شه را درزفاف خسروانه
فراوان شرطها شد در میانه.
نظامی.
خانه دیو دیوخانه بود
گر خود ایوان خسروانه بود.
نظامی.
گرامی نزلهای خسروانه
فرستاد از ادب سوی خزانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
صاحب کشف الظنون گوید او راست: دقایق المیزان فی مقادیر الأوزان و آن رساله ای است در اکسیر، (کشف الظنون ج 1 ص 494)
لغت نامه دهخدا
(قِ خَ فَ)
دهی از دهستان شراء بخش رزن شهرستان همدان واقع در 75 هزارگزی جنوب قصبۀ رزن. این ده در جلگه قرار گرفته و دارای هوای معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 154 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو نَ / نِ)
خولنجان بنقل از مخزن الادویه. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است بفاصله پنج هزارگزی شمال شرقی قریۀ دوشه علاقۀ چیرهار حکومت درجه دورودات حکومت کلان کتو از ولایت شرقی 70 درجه و39 دقیقه و 33 ثانیه و عرض شمالی 34 درجه و 12 دقیقه و 6 ثانیه، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ)
طیب بن محمد مکنی به ابوطاهر از شاعران خراسان به زمان آل سامان بوده و به سال 342 هجری قمری وفات یافته است حکیم ابوالقاسم فردوسی به زمان مشیب از حال خود خبر دهد و شعری از او تضمین کند و گفته:
بیاد جوانی کنون مویه دارم
برین بیت بوطاهر خسروانی
جوانی من از کودکی یاد دارم
دریغ از جوانی دریغ از جوانی.
(از انجمن آرای ناصری).
سوزنی نیز در اشعار زیر چنین از او نام می برد:
بیچاره سوزنی که بسودای غازییی
شد همچو خسروانی خسران زده تنش
چون خسروانی از غم غازی نحیف شد
زانگونه سوزنی که ندانی ز سوزنش
ای کاش خسروانی بودی در این زمان
تا بودی آستان خداوند مسکنش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
خسروخان و جمشیدخان هر دو یک تیره از طایفۀ بیراتوند بختیاری اند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
منسوب به خسروشاه (که قریه ای است به مرو) و نیز منسوب به خسروشاه (که از دهستانهای اسکو است) می باشد
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
ابوسعد محمد بن احمد بن علی بن مجاهد خسروشاهی. شیخی صالح بود و از ابوالمظفر سمعانی حدیث شنید و ابوسعد او را از جمله شیوخ خود آورده است و گفته بسال 472 هجری قمری تولد یافت. (از معجم البلدان)
شمس الدین عبدالحمید بن عیسی متوفی بسال 656 هجری قمری از متکلمان بود و او راست: ملخص الاّیات البینات فخرالدین رازی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ نی یَ)
نام یک نوع پولی بوده است که از زر می ساخته اند. (نقود ص 67)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه ملوکانه عاطفت خسروانه، همچون خسروان: (خسروانه سخن گوید)
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرود گویی تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دگران ذکر گویند، استهزاء تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی پیش در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به خسروان. شاهانه خسروی، نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی، گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور، نوعی شراب اصفهانی، نوعی دینار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوانی
تصویر سرخوانی
((~ خا))
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرودگویی، تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دیگران ذکر گویند، استهزاء، تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی، پیش درآمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسرانی
تصویر خسرانی
((خُ سُ))
منسوب به پدرزن یا پدرشوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسروانی
تصویر خسروانی
((خُ رَ))
شاهانه، نوعی سرود به نثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسروپرویز می خواند، دینار شاهانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسروان
تصویر خسروان
اکاسره
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت پادشاهانه، خسروی، شاهانه، ملوکانه، خدیوانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خسروی، سلطنتی، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سحرخوانی
فرهنگ گویش مازندرانی