جدول جو
جدول جو

معنی خسروبچه - جستجوی لغت در جدول جو

خسروبچه
(خُ رَ / رَو بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
فرزند خسرو. پسر پادشاه. فرزند شاهزاده:
هیچ خسروبچه را نیست چو محمود جدی
هیچ شهزاده ندارد چو محمد پدری.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پسربچه
تصویر پسربچه
پسری که از مرحلۀ کودکی گذشته اما هنوز به حد بلوغ نرسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه، منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
فرهنگ فارسی عمید
(خَرْ رو بَ)
واحد خرّوب است. رجوع به خروب شود.
لغت نامه دهخدا
(خَ بَچْ چَ / چِ)
کره خر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ چَ / چِ)
نای گلو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو بَ)
وی یکی از شعرای متأخر عثمانی است و در زمان محمدعلی پاشا دفترداری مصر کرد و سپس به تنظیم دفترهای سودان پرداخت و بدانجا بود تا آنکه به قاهره عودت کرد و به سال 1249 هجری قمری درگذشت. این بیت از اوست:
اوتورمش بستر ناز اوزره استغنا سریرنده
سرگوینده اولان آه واویلایی بیلمز اول.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ وی یَ)
نام دیهی بوده است به فارس و در نزهت القلوب آمده است: آب زکان به فارس ازکوه دیه خسرویه بر می خیزد و صحاری ولایت ماصرم و کوار و خیر و صمکان و کارزین و قیر و ابزر و لاغر و بعضی از نواحی سیراف را آب دهد و در این ولایت آبهای این جبال با آن ضم شود و به آخر همه دیهی زکان نام است این آب را بدان باز خوانند و در میان نجیرم و سیراف در دریای فارس افتد. (از نزهت القلوب چ لیدن ص 217)
لغت نامه دهخدا
(خُ سُ بَرْ رَ / رِ)
برادرزن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو بِ)
دهی است جزء دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک، واقع در ده هزارگزی باختر کمیجان سر راه مالرو عمومی کمیجان به همدان، این ناحیه کوهستانی و سردسیر است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و ارزن و انگور و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
ابن مبادر ملک دیلم. وی معاصر صاحب بن عباد و جبرئیل بن عبیدالله بن بختیشوع بوده است. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 146 و ص 148 شود
ابن ملک حسام الدین سرلشکر ملک نصرهالدین احمد اتابک لرستان است. (از تاریخ گزیده چ 2 ص 548)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
نام یکی از دهستانهای بخش اسکو است. شهرستان تبریز در باختر و شمال این بخش واقع است. خسروشاه از شمال بدهستان سردرود و از خاور و جنوب به دهستان حومه اسکو و از باختر به بخش شبستر محدود میباشد. موقعیت آن جلگه و معتدل کمی مایل به سردی است، آب آن از چشمه و رودخانه های محل تأمین می گردد. خط شوسه و راه آهن مراغه و تبریز از این ده عبور می نماید. این دهستان از بیست آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. محصولات عمده خسروشاه غلات و انگور و سردرختی و قراء عمده آن خسروشاه و باویل می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ سُ رَ وی نَ / نِ)
پدرزن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُ نَ / نِ)
منسوب به خسرو و کنایت از شاهانه. (ناظم الاطباء). شاهانه. (آنندراج) :
دو شه را درزفاف خسروانه
فراوان شرطها شد در میانه.
نظامی.
خانه دیو دیوخانه بود
گر خود ایوان خسروانه بود.
نظامی.
گرامی نزلهای خسروانه
فرستاد از ادب سوی خزانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ بَ چَ / چِ)
بچه خرس، بیلم. دیسم. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رو بَ)
نام حصنی است در سواحل شام و مشرف بر عکا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرس بچه
تصویر خرس بچه
بچه خرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر بچه
تصویر پسر بچه
پسر بحد بلوغ نرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه ملوکانه عاطفت خسروانه، همچون خسروان: (خسروانه سخن گوید)
فرهنگ لغت هوشیار
صفت پادشاهانه، خسروی، شاهانه، ملوکانه، خدیوانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد